بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب

بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب اسلامی

بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب اسلامی

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۳۳۲

بازدید دیروز

۲۰۱۸

بازدید ماه

۶۵۵۳۲

بازدید کل

۹۰۱۴۷۶۲

افراد آنلاین

۲۶۸

بررسی روابط سیاسی ایران و عربستان طی سه دهه از انقلاب اسلامی

نویسنده:میلاد تفضلی(کارشناس ارشد روابط بین الملل)

چکیده:
در دهه ي نخست پيروزي انقلاب اسلامي جريان هايي الهام گرفته از انقلاب اسلامي در كشورهايي نظير الجزاير، مصر، پاكستان، اردن، بحرين، عراق، لبنان، عربستان و تركيه و ديگر كشورها بوجود آمد كه هر يك تاثيرات سياسي قابل توجهي در نظام هاي حاكم به اين كشورها داشته اند و هم اينك نيز اين جريانات به صورت احزاب و تشكل هاي سياسي فعال هستند. از نظر منطقه اي ايران با رقبايي مثل تركيه، عربستان و مصر مواجه است. در ميان اين كشورها تركيه به لحاظ مجموعه توانمندي اقتصادي از موقعيت بهتري در مقايسه با ديگر بازيگران برخوردار است. اين كشور در گذشته در قالب امپراطوري عثماني با تكيه بر مذهب و قدرت نظامي نقش و نفوذ خود را در آسياي مركزي تا شمال آفريقا توسعه داد اكنون تلاش دارد با تكيه بر پيوند با اروپا به جايگاه مهمي در اين منطقه دست يابد و خود را پل ميان اسلام و غرب معرفي نمايد...


مقدمه:
انقلاب در لغت به معني زير و رو شدن يا پشت رو شدن است. بايد بگويم دگر شدن يعني تبديل شدن به موجودي ديگر. انقلاب ايران دگر شدن جامعه ي ايراني بود با ياري گرفتن از آميزه هاي اسلامي. از ويژگي هاي بارز يك انقلاب وجود هدفهاي بلند مدت آن به منظور انجام تغييرات تحولات اساسي هم در داخل و هم در خارج از مرزهاي كشور است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران يكي از رخدادهاي بزرگ نيمه دوم قرن بيستم است. اين تحول نيز همچون بسياري از رويدادهاي بزرگ جهان كه در چارچوب مرزهاي ملي مبداء انقلاب باقي نمي مانند از اين قاعده مستثني نبود. انقلاب اسلامي كشورها و ملتهاي فراواني را تحت تاثير قرار داد و اين تاثيرات كه در قالب الگو سازي انقلاب اسلامي ظهور يافت فرصتهاي جديدي را پيش روي جنبش هاي وجريان هاي مبارزه براي آزاديخواهي و استقلال قرار داد. انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ماهيت اسلامي از همان اوايل پيروزي يكي از شعارها و اهداف اصلي خود را ياري رساندن به ملل اسلامي و نيز حركت در مسير تحقق امت واحد قرار داد كه اين در انديشه و كلام آيت الله خميني بارها تجلي پيدا كرد.


بطور كلي ظهور هر قدرت منطقه اي تغييراتي را در سطح منطقه اي و بين المللي به دنبال دارد. بازيگران منطقه اي و بين المللي غالبا چنين تحولي را در راستاي منافع خود تعبير و تفسير نكرده و يا نگراني آن را دنبال مي كنند. اين نگراني ها تا حدي طبيعي نيست اما اگر به آن دامن زده شود واكنش منطقه اي و بين المللي را بر مي انگيزد و تلاش براي ايجاد ائتلاف و اتحاد به منظور تضعيف آن شروع مي گردد. لذا چگونگي مديريت فرايند ظهور يك قدرت منطقه اي و بين المللي بايد با دقت مورد بررسي قرار گيرد. چنين پديده اي در مورد ظهور تمامي قدرتهاي گذشته صادق بوده است. مثلا در انقلاب فرانسه ترس نظامهاي پادشاهي پيراموني را بر انگيخت و موجب اتحاد تمامي نظامهاي پادشاهي عليه آن گرديد. با اين حال ايران علي رغم چالش هاي متعدد داخلي، منطقه اي و بين المللي به طور موفقيت آميزي توانسته جايگاه منطقه اي خود را ارتقاء بخشد و از نظر مجموع مولفه هاي قدرت در موقعيت بهتري نسبت به ديگر رقباي منطقه اي خود قرار گيرد. اما هنوز تا تثبيت آن و دستيابي به قدرت و نفوذ همه جانبه و معتبر فاصله دارد.


در دهه ي نخست پيروزي انقلاب اسلامي جريان هايي الهام گرفته از انقلاب اسلامي در كشورهايي نظير الجزاير، مصر، پاكستان، اردن، بحرين، عراق، لبنان، عربستان و تركيه و ديگر كشورها بوجود آمد كه هر يك تاثيرات سياسي قابل توجهي در نظام هاي حاكم به اين كشورها داشته اند و هم اينك نيز اين جريانات به صورت احزاب و تشكل هاي سياسي فعال هستند. از نظر منطقه اي ايران با رقبايي مثل تركيه، عربستان و مصر مواجه است. در ميان اين كشورها تركيه به لحاظ مجموعه توانمندي اقتصادي از موقعيت بهتري در مقايسه با ديگر بازيگران برخوردار است. اين كشور در گذشته در قالب امپراطوري عثماني با تكيه بر مذهب و قدرت نظامي نقش و نفوذ خود را در آسياي مركزي تا شمال آفريقا توسعه داد اكنون تلاش دارد با تكيه بر پيوند با اروپا به جايگاه مهمي در اين منطقه دست يابد و خود را پل ميان اسلام و غرب معرفي نمايد. مصر نيز در جهان عرب همواره تلاش داشته تا نقش رهبري ايفا كند. با انعقاد پيمان كمپ ديويد 1979 رقباي عربي مصر توانستند اين كشور را از معادلات جهان عرب تا حدي كنار گذارند. اما با شكست عراق در جنگ كويت و آغاز مجدد روند صلح اعراب و اسرائيل در دهه 90 مصر مجددا تلاش نمود تا نقش منطقه اي خود را تقويت نمايد. و اما عربستان به دليل ساختار خاص اجتماعي و فرهنگي خود از ديگر كشورهاي خاورميانه و حتي كشورهاي همسايه آن در حوزه جنوبي خليج فارس متمايز مي باشد. ساختارهاي خاص قبيله اي و عشيره اي كه به پديد آمدن فرهنگي خاص منتهي شده است، همراه با آموزه هاي عميقا سنتي و مذهبي ونيز سيطره افكار و ايده هاي سافي در قالب (وهابيت) به جامعه عربستان تركيب منحصر به فردي بخشيده است. حكمرانان آل سعود با وجود ذخاير عظيم نفتي همواره از ثروت سرشاري برخوردار بوده اند.


عربستان حدود 4/1 ذخاير اثبات شده نفت جهان (در مورد 262 ميليارد بشكه) را در اختيار دارد و از اين منظر شرايط سيا سي و ثبات يا ناامني در اين كشور نفت خيز از اهميت زيادي براي قدرت هاي بزرگ به ويژه ايالات متحده آمريكا برخوردار مي باشد.


پادشاهي سعودي در بعد منطقه اي و فراتر از آن در حوزه جهان اسلام نقشي مهم براي خود قائل است و با حمايت مالي گسترده از كشورهاي اسلامي و جنبش هاي اسلامي (البته به طور گزينشي)در پي بسط حوزه نفوذ خود بوده است. ايران و عربستان همواره به عنوان دو كشور و دو قدرت تاثير گذار جهان اسلام در منطقه خاورميانه و خليج فارس مطرح بوده اند. پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها از اهميت روابط دو كشور نكاست بلكه پديده ي نوين انقلاب و رخدادهاي متاثر از آن به همراه تغييرات منطقه اي و بين المللي روابط دو كشور را با حساسيت خاص همراه كرد و به آن پيچيدگي فوق العاذه اي بخشيد. از همان ابتداي انقلاب سوءظن اعراب حوزه خليج فارس نسبت به آنچه كه آن را تلاش جمهوري اسلامي نو پا براي صدور (انقلاب اسلامي (شيعي) و ايدئولوژي ضد غربي) مي دانستند در واكنش آنها به جمهوري اسلامي در ايران هويدا بود. دو سال پس از پيروزي انقلاب كشورهاي مذكور با تشكيل شوراي همكاري خليج فارس به طور عملي در جهت مقابله و رفع نگراني از بابت حضور يك ايران جديد در منطقه گام برداشتند. نمونه اين تقابل را مي توان در موضع گيري ها و كمك هاي مالي برخي از ُكشورهاي عربي خليج فارس به ويژه عربستان سعودي در جنگ هشت ساله عراق عليه ايران به رژيم صدام جست و جو نمود.
در دهه 1990 و پس از جنگ ايران وعراق با اقداماتي كه در دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي و به ويژه پس از حمله عراق به كويت صورت پذيرفت روابط دو كشور وارد مرحله جديدي از همكاري و اعتماد سازي شد. عربستان چنين مي پنداشت كه با تغيير در شرايط نظام بين المللي (پس از سقوط كمونيسم) و تحولات منطقه اي فضا براي ترسيم روابط تازه مهيا شد. اين روند مناسبات در اواسط دهه ي 70 شمسي و پس از اعلام سياست تنش زدايي از سوي جمهوري اسلامي روندي رو به بهبود شد و دو طرف علي رغم اختلافات موجود سعي بر برطرف كردن ابهامات موجود و نزديكي روابط داشتند اما در كل هيچ گاه سوءظن و بد گماني اعراب بطور كامل (به ويژه عربستان) نسبت به ايران برطرف نشد. نكته جالب توجه اين است كه چون عربستان و بطور كل ساختار حكومت عربستان كاملا فردي است، روابط حسنه سران عربستان و ايران طي دو دهه گذشته عاملي بازدارنده در برابر افزايش شكاف هاي طرفين به حساب مي آمد.


پس از پيروزي انقلاب سه نگرش بعضا متفاوت در مورد برخورد با مسائل مختلف منطقه اي و بين المللي حاكم بوده است.


نگرش اول جنبه ايدئولوژيك و ارمان گرايانه دارد و سعي مي كند محيط پيراموني را بطور كامل جذب مباني فكري و انقلابي ايران كند.


نگرش دوم معتقد است با توجه به حساسيتهاي موجود در منطقه و واقعيتهاي نظام بين المللي، ايران بايد بر روي مشتركات كار كند و همكاري ها در زمينه عرصه هاي غير حساس بيشتر شود تا اعتماد لازم به وجود آيد، زيرا تنها در پرتو روابط خوب است كه مي توان اهداف و منافع را كسب نمود.


نگرش سوم بر اين تصور قرار دارد كه با توجه به ظرفيت هاي معنوي و مادي جمهوري اسلامي و واقعيتهاي موجود در صحنه نظام را به گونه اي مناسب تقويت و تثبيت كرد.


اين نگرش ها در هر مقطعي كه حاكم شده اند تاثيرات خاص خود را بر جاي گذاشته اند. تصور اعراب و به ويژه عربستان اين است كه در حال حاضر نگرش اول مجددا در سياست خارجي ايران حاكم شده است. اين تصور براي عربستان بسيار حساسيت بر انگيز و نگران كننده شده است.


سفر آيت الله هاشمي به عربستان در زمان رياست جمهوري ايشان واجد دستاوردهاي زيادي براي روابط دو كشور و اصلاح برداشت ها نسبت به تحولات منطقه بود. معمولا در رشته روابط بين الملل كمتر علمي، بر سازندگي و كار آمدي ديپلماسي مشخص رهبران، دقت و تامل صورت مي گيرد. به جاي اين، دانشوران روابط بين الملل عمدتا بر اهميت و تعيين كنندگي روند ساختارها يا رويه هاي نهادي تاكيد مي كنند. اين گرايش ها فقط تا حدودي درست مي باشند چون حوزه وسيع آزادي ها و خلاقيت هاي انساني را كه مي توانند بر فراز شبكه هاي پيچيده روابط عمل كنند ناديده مي گيرند. در واقع مساله آزار و اذيت ها و محدوديت هاي اعمال شده براي زائران ايراني بيت الله الحرام معضلاتي ساختاري و نمادين است كه از تفكر تاريخ و تجربيات مذهبي و حكومتي عربستان ريشه مي گيرد. اگر بخواهيم مسائل ساختاري را با روش هاي ساختاري _ نمادين حل نمائيم بايد زمان زيادي صبر كنيم و نسبي بودن نتايج را نيز بپذيريم. كاركرد عمده ديپلماسي مشخص در روابط بين الملل دور زدن ساختارها و كوتاه كردن فاصله ميان سوءتفاهم و برداشت هاي واقعي است. البته به اين شرط كه اين نوع ديپلماسي در عرض و نه در طول، ديپلماسي عمومي كشور عمل كند. همايش گفتگوي مذاهب علاوه بر اينكه فرصت مغتنمي براي تعامل ميان علماي انديشمندان فرق و مذاهب مختلف اسلامي در سرزمين وحي ايجاد كرد براي جمهوري اسلامي ايران و در چارچوبي وسيع تر تمامي شيعيان به دليل چگونگي و شكل حضورآيت الله هاشمي رفسنجاني در آن، واجد معاني تامل بر انگيزي بود. اگر چه همايش، توسط عربستان سازماندهي شده بود و تقريبا تمامي شركت كنندگان آن را علماي اهل تسنن تشكيل مي دادند اما سخنراني هاشمي رفسنجاني در مراسم افتتاحيه كنفرانس نقش جمهوري اسلامي ايران و شيعه و جايگاه ايشان را برجسته نمود، صورت گرفت. به عبارت ديگر بهترين زمان كنفرانس به آقاي هاشمي رفسنجاني اختصاص پيدا كرد. موضوعي كه بنا به گفته ملك عبدالله در ملاقات پاياني اسباب گلايه برخي علماي عربستان را فراهم كرد. آيت الله هاشمي طي سخناني بسياري از مسايل اصلي در جهان اسلام از جمله مسائل مربوط به اختلافات مذهبي، مسايل فلسطين، عراق و لبنان را مورد تجزيه و تحليل قرار دادند. سخنان آيت الله هاشمي رفسنجاني با استقبال زياد ساير شركت كنندكان مواجه شد و بسياري از علماي شركت كننده در كنفرانس و تحليل كنندگان بيروني اين سخنان را كاملا راهگ ومسئولانه دانستند. همچنين سخنان آقاي هاشمي به صورت گسترده توسط رسانه هاي مختلف عربي منطقه پوشش داده شد. و بسياري از شبكه هاي تلويزيوني و مطبوعات اخبار مربوط به آن و بخش هايي از اين سخنان را گسترده منعكس ساختند. اين ميزان استقبال و توجه و مشخصا اين امكان و توان براي آقاي هاشمي كه در سخنراني خود طيف وسيعي از موضوعات منطقه اي و مسائل متنوع جهان اسلام را، فراتر از موضوع ايران، مورد پوشش قرار دهند. حكايت از آن مي كند كه ايشان به عنوان يك عالم روحاني شيعي و به عنوان نماينده اي از جمهوري اسلامي ايران كه تبلور وتجسم 30 سال تجربه هاي متنوع حكومت داري ديني و دانش ها و عبرت هاي واقعي ناشي از اين تجربه كه در سطح همه كشورهاي منطقه قابل طرح است، در كنفرانس مذكور حضور يافته اند. آيت الله هاشمي جدا از ابعاد ديگر چكيده و عصاره سه دهه تاريخ سياست خارجي ايران هستند. هيچ يك از مهمانان در كنفرانس مكه چنين جايگاهي نداشتند و طبيعي بود كه ايشان از موضعي متمايز و خاص در اين اجلاس حضور داشته باشند. اگر ديده مي شود كه اين سخنراني طبق گزارش ها، با استقبال همه گروه ها و اشخاص مواجه شد، از واقع گرايانه بودن آن و نه صرفا از جذابيت هاي نظري و مفهومي برخاست. سياستمداران كار كشته به خوبي مي دانند كه تفاهمات هنگامي به دست مي آيد كه از مسائل واقعي و تجربي سخن به ميان آيد. به گفته يكي از سياستمداران اروپايي تجربه نشان داده است هنگامي كه مسائل بطور ملموس مطرح شوند تفاهم حاصل مي شود.


عربستان سعودي با رهبري شوراي همكاري خليج فارس سومين نيرويي است كه طي دو، سه دهه اخير تلاش داشته تا نقش منطقه اي برجسته اي ايفا نمايد.


اين مجموعه طي سال هاي اوليه پس از 11 سپتامبر 2001 جايگاه خود را از دست داد اما به نظر مي رسد كه به تدريج توانسته نقش خود رابازسازي نمايد. هر چند شوراي همكاري يك واحد سياسي يك پارچه نيست اما در مسير همگرايي سياسي و اقتصادي گام بر مي دارد. اين فرايند نقاط ضعف ژئوپلتيك و جمعيتي اين مجموعه را در برابر ديگر بازيگران منطقه اي كاهش مي دهد ضمن اينكه اين مجموعه به پشتوانه درآمدهاي نفتي وصادراتي توانسته از نظر مالي جايگاه منطقه اي و بين المللي قابل توجهي كسب نمايد. توانايي مالي شوراي همكاري خليج فارس در دنياي جهاني شدن بر وزنه سياسي منطقه اي وبين المللي آن افزوده و حضور عربستان در مجامع بين المللي اخير از اين عامل ناشي مي شود. با اين حال عربستان و ديگر كشورهاي خليج فارس نيز براي ايفاي نقش منطقه اي وبين المللي با چالش هايي جدي مواجه اند. افراط گري سلفي كه آبشخور فكري و منابع مالي آن از اين كشورها تامين مي شود نگراني بازيگران بين المللي و قدرت هاي نو ظهور را برانگيخته است. همين امر پس از 11 سپتامبر موجب انزواي بين المللي كشورهاي اين مجموعه به ويژه عربستان گرديد. نتيجه انزواي اين مجموعه اشغال افغانستان و عراق و ناديده گرفتن نقطه نظرات عربستان و ديگر كشورهاي عربي خليج فارس در تحولات بعدي اين دو كشور بود. در مقايسه با ديگر بازيگران منطقه اي ايران از نظر قدرت منافع ملي از موقعيت بهتري برخوردار است. اين توانمندي ها بر بازيگري بار مي شود كه سابقه تاريخي ايفاي نقش برتر در منطقه در دوره قبل و بعد از اسلام را نيز با خود همراه دارد. به همين خاطر ديگر بازيگران منطقه اي و بين المللي سه دهه گذشته تلاش كرده اند تا با ايجاد اتحاد و ائتلاف ميان بازيگران منطقه اي وبين المللي وزنه تعادلي در برابر آن ايجاد نمايند. جنگ تحميلي عراق عليه ايران و حمايت بين المللي از آن تشكيل شوراي همكاري خليج فارس برگزاري نشستهاي 2+6 پس از اخراج عراق از كويت در دهه 90 ميلادي با حضور شوراي همكاري و مصر وسوريه انعقاد موافقتنامه هاي نظامي ميان امريكا، فرانسه و انگليس با كشورهاي عربي حوزه ي خليج فارس و...همگي ايجاد موازنه در برابر ايران را به عنوان يك هدف مهم دنبال كرده و مي كنند و منزوي سازي و تضعيف ايران در زمره اهداف آنها به شمار مي رود.


با اين حال با تضعيف روابط آمريكا و عربستان طي سالهاي اوليه پس از 11 سپتامبر 2001 و اشغال عراق وافغانستان، ائتلاف آمريكا و كشورهاي عربي منطقه كه تا آن زمان عليه ايران شكل گرفته بود تضعيف گرديد و با سقوط طالبان و صدام بر نقش وجايگاه منطقه اي ايران افزود. معضلات پاكستان و فرو رفتن اين كشور در مشكلات داخلي نيز بر جايگاه اقتصادي ايران افزود. عربستان سعودي در مقايسه با ساير كشورهاي عربي حوزه خليج فارس در عرصه سياست خارجي و تعامل با قدرت هاي بزرگ رويكردي مستقل تر را دنبال مي كند كه به ديدگاه هاي ايران در خصوص محدود نمودن نقش آفريني قدرتهاي فرا منطقه اي در خليج فارس نزديكي بيشتري دارد. اين مسئله تلاش سعودي ها براي تقويت همگرايي دروني شوراي همكاري خليج فارس و در اولويت قرار دادن روابط گروهي با ساير بازيگران نسبت به روابط دو جانبه بيشتر آشكار است. رويكرد فوق از ويژگي هاي ژئوپلتيك و قدرت عربستان و همچنين حوادث بعد از 11 سپتامبر ناشي مي شود و اين كشور سعي مي كند تا در سياست خارجي خود بين قدرتهاي بزرگ توازن ايجاد كند و همچنين روابط منطقه اي خود را نيز در اين چارچوب لحاظ مي كند. گرايش عربستان به ثبات منطقه اي كه بخش عمده اي از آن در جريان تعامل و هم فكري با ساير بازيگران اصلي منطقه ا ي از جمله ايران محقق مي شود. از بي ثباتي ها و تحولات متغير سالهاي گذشته در منطقه نيز تاثيرپذير است. سياست نومحافظه كاران دولت بوش بعد از 11 سپتامبر 2001 از جمله متهم كردن سعودي ها به تروريسم، طرح خاورميانه بزرگ و سياست دموكراسي سازي در كشورهاي عربي و همچنين حمله به عراق، به رغم نارضايتي هاي منطقه اي ترديد و بي اعتمادي را در رهبران سعودي نسبت به دولت آمريكا و سياست هاي آن افزايش داده است. اين امر به افزايش روابط با ساير قدرتهاي فرامنطقه اي از يكسو و تقويت مناسبات منطقه اي از سوي ديگر منجر مي شود. تحول مذكور فرصتي مناسب را براي توسعه روابط ايران و عربستان مهيا مي سازد. در سطح منطقه اي، عربستان نسبت به افزايش نقش ايران در افغانستان، لبنان، فلسطين و به ويژه عراق نگران است. تحولات چند سال گذشته در منطقه كه موجب افزايش نفوذ جمهوري اسلامي و شيعيان شد اسباب نگراني پادشاهي سعودي در مورد كاهش نقش و نفوذ خود در منطقه را فراهم آورده است. اين نگراني هاي اخير به همراه حساسيت و سوءظن هاي هميشگي عربستان به ايران واكنش هايي را از سوي رياض به منظور تغيير در معادلات منطقه برانگيخته است. در گذشته همواره ايران، عربستان سعودي و عراق به عنوان سه كشور مهم و تعيين كننده در منطقه خليج فارس مطرح بودند و توافق دو كشور از اين سه كشور كافي بود تا تاثيرگذاري لازم بر مسائل و تحولات عمده و مهم منطقه صورت مي گيرد. لذا عربستان تلاش مي كند كه از عراق به عنوان ابزاري براي ارتقاي نقش خود در منطقه استفاده نمايد. حساسيت عربستان نسبت به افزايش نقش ايران و شيعيان در عراق از اين زاويه اهميت مي يابد.


عربستان همواره خود را در نقش يك مدافع تمام عيار اهل سنت تعريف كرده است و نسبت به كاهش نقش سني ها در عراق، لبنان و يا كشورهاي همجوار خود مانند بحرين حساس و نگران است. عربستان توانايي بر هم زدن بيشتر اوضاع در منطقه را از طريق حمايت از نيروهاي ضد شيعي ذارا مي باشد. امري كه جمهوري اسلامي لازم است به آن حساس باشد.


اخيرا بر شمار اعلاميه ها و فتوايي كه از سوي علماي سني عليه شيعيان صادر مي شود، افزوده شده است. عربستان همواره در حوزه هاي مختلف ديپلماسي فعالي را دنبال مي كرد و سعي مي كرد معادلات منطقه اي را به سمت منافع كلي جهان عرب و اهل تسنن و بر خلاف منافع ديگر رقباي منطقه اي و به ويژه ايران و شيعيان سوق دهد. اگر چه عربستان بطور سنتي روابط خوبي با اخوان المسلمين در مصر داشت اما همواره در پي تحكيم روابط خود با دولت هاي مصر و اردن دو بازيگر مهم منطقه اي بود. در فلسطين، عربستان حمايت هاي مالي گسترده اي از دولت خودگردان (پس از اسلو) انجام مي داد كه نهادي نامشروع از سوي نيروهاي جهادي قلمداد مي شد و با ارائه طرحي در نشست اتحاديه عرب در سال 2002 در بيروت مبني بر شناسايي اسرائيل از سوي اعراب در قبال خروج اسرائيل از اراضي اشغالي جنگ 1967 تلاش كرد ابتكار عمل را در مناقشه خاورميانه در دست گيرد همچنين عربستان سعودي با حمايت گسترده مالي از نيروهاي جهادي در افغانستان (در زمان جنگ با شوروي)در تشكيل و تقويت طالبان نقش مهمي ايفا كرد و با توجه به موقعيت مناسبي كه در لبنان پس از قرارداد طائف و پايان جنگ داخلي پيدا كرد تلاش نمود با تزريق امكانات مالي گسترده و حمايت از دولت هاي مختلف (به ويژه، دولت رفيق حريري نخست وزير لبنان) نفوذ منطقه اي خود را در جهان عرب تثبيت كند. با نگاهي گذرا به مواضع چند دهه اخير رياض مي توان دريافت كه اتخاذ اينگونه سياست ها با سياست هاي منطقه اي جمهوري اسلامي همسو نبوده است و منافع ايران (به ويژه در روند صلح خاورميانه و تشكيل حكومت خودگردان، تحولات لبنان، روابط با مصر و اردن و موضوع طالبان) به شكلي متفاوت از عربستان تعريف شده است. رابطه ايران و عربستان را بايد يكي از دشوارترين عرصه هاي ديپلماسي خارجي كشور در 3 دهه گذشته ارزيابي كرد. مراودات تهران و رياض كه فراز وفرود بي سابقه اي را در خود داشته از كرانه هاي قطع ارتباط دو جانبه تا ديدارهاي مكرر سالانه سطح بالا را تجربه كرده و حالا به نظر مي رسد در قوس نزولي خود به يكي از بحراني ترين شرايط رسيده است. هر چند دستگاه ديپلماسي رسمي با تمام توان مي كوشد آن را آرام جلوه دهد موضوع حمايت از مقاومت در فلسطين و (لبنان) و مساله شيعيان در عربستان و(رفتار با زائران ايراني)، سر فصل مسائل دو طرف اند. از سوي ديگر هر زمان كه روابط ايران و غرب در آستانه تحولي مثبت بوده به يكباره دستي پيدا شده و صحنه را به هم زده است و ناخودآگاه ديپلمات هاي ايراني انگشت اتهام خود را (علاوه برلابي پرنفوذ صهيونيست ها) به سمت يك كشور عربي بزرگ در منطقه گرفته اند.


اين روزها وزير امور خارجه پر سرو صداي سعودي، اتهامات بي سابقه و توهين آميزي عليه ايران را مطرح كرده و البته به روال سابق پاسخ دندان شكني هم متاسفانه دريافت نكرده است. او پاييز سال گذشته هم حرف هاي تندي عليه تهران (درباره ي وضعيت داخلي لبنان) زد كه رئيس جمهوري اعلام كرد به سخنان سعود الفيصل اعتنايي ندارد و فرداي آن روز هم براي شركت در حج تمتع به عربستان سفر كرد. محمود احمدي نژاد از زمان روي كار آمدن 4 بار به اين كشور سفر كرده اما در مقابل هيچ كدام از مقامات رده بالاي سعودي به ايران نيامده اند و به نظر مي رسد دستهايي پيدا و پنهان كوشيده اند تمايل تهران براي گسترش روابط با رياض را ناديده گرفته و با شتاب بخشيدن به رفتارهاي نابخردانه، كام ايرانيان را تلخ كنند. دامنه نبردهاي نيابتي ايران و عربستان در خاورميانه در حال گسترش است. لبنان، فلسطين، عراق و اكنون يمن كشورهايي هستند كه گروه ها و جريانات طرفدار تهران و رياض در آنها رو به روي يكديگر قرار گرفته اند. در لبنان، عربستان از جريان 14 مارس به رهبري سعد حريري حمايت مي كند و ايران از جريان 8 مارس به رهبري سيد حسن نصرالله. در فلسطين ايران از حماس حمايت مي كند و عربستان از فتح. در عراق، ايران بيشتر جانب شيعيان را دارد و عربستان به طور خاص از عرب هاي سني حمايت مي كند و نهايت آنكه در بحران رو به گسترش يمن، عربستان متهم به حمايت نظامي از ارتش يمن و دولت علي عبدالله صالح است و ايران متهم به حمايت از چريك هاي شيعه زيديه اتهامي كه ايران و عربستان هر دو آن را رد مي كنند. در 30 سال گذشته سه موج و جريان سياسي از ايران جهان عرب را در بر گرفته و بر سير جريان هاي فكري و حتي ساختار سياسي برخي از اين كشورها اثر گذاشته است. نخست پيروزي انقلاب اسلامي و تفكر صدور انقلاب بود كه با تجاوز عراق به ايران عملا در سرتاسر دهه 1360 بر روابط ايران و كشور هاي عربي سايه افكند. در اين دوران كشور هايي چون سوريه و ليبي و تا حدودي الجزاير از جهان عرب دوشادوش ايران قرار داشتند. در دهه ي دوم انقلاب جريان اصلاحات در ايران، پژواكي شگرف در ميان جريان هاي سياسي در جهان عرب و نيز ميان دولت هاي عربي پديد آورد و روابط جمهوري اسلامي با كشور هاي تاثيرگذاري چون عربستان سعودي به گونه اي بي سابقه به بهبودي گراييد. اين جريان اما ديري نپاييد و با آمدن محمود احمدي نژاد موج سومي روابط ايران و جهان عرب را درنورديد. روي كار آمدن احمدي نژاد اگر چه در داخل اغلب جريان ها و گروه هاي سياسي كشور را در جايگاه منتقد و مخالف نشاند و بن بست سياسي و اقتصادي را پديد آورد اما از سوي افكار عمومي در جهان عرب با استقبال بي سابقه اي مواجه شد و احمدي نژاد در كنار سيد حسن نصرالله و خالد مشعل بصورت رهبراني درآمدند كه افكار عمومي را در منطقه عربي به تحريك و تحسين وا مي داشت. اگر موج اصلاح طلبي در ايران به نزديك شدن روابط دولت هاي عربي با جمهوري اسلامي كمك كرد و در عين حال جريان هاي روشنفكري جهان عرب را به تحسين واداشت ولي موج سوم يا موج مقاومت، ملت هاي عرب را در مقابل دولت هاي عمدتا محافظه كار آنها نشاند و دولت هاي عربي كه تا اين زمان در مقابل ايران همواره موضع احتياط سخن مي گفتند اين بار بي پروا به انتقاد از سياست خارجي جمهوري اسلامي پرداختند.


جهان عرب با همه ي تفاوت ها و تنوعات دروني اش در مواجه با موضع گيري در مورد انتخابات ايران و حوادث ما بعد آن پنج ملاحظه را در برابر چشم داشته است: موضوع غني سازي هسته اي، مسئله ي اسرائيل و آينده فلسطين، رابطه ايران و امريكا، ايدئولوژي اسلام گرايي و قيمت نفت.


اين ملاحظات باعث شده اند عموم دول عرب، روشنفكران وروحانيون عرب و نهادهاي عربي در خاورميانه و جهان عرب در برابر جنبش اعتراضي مردم ايران سكوت پيشه كنند يا آن را به خارج منتسب سازند. در حالي كه دولت هاي عرب از دولت احمدي نژاد نيز در حوزه هايي دل خوشي نداشته اند و پس از گذشت دو هفته از انتخابات به او تبريك نگفتند.

غني سازي و تهديدات ناشي از آن
موضوع غني سازي براي عموم دولت هاي عربي موجب نگراني است و آنها را به رقابت با ايران در اين موضوع واداشته وخواهد داشت. از اين جهت دولت هاي عربي ترجيح مي دهند دولت باثبات در ايران بر سر كار باشد كه ظرفيت مذاكره بر سر موضوع غني سازي را داشته باشد و در اين موضوع انزوا پيشه نكند. از همين جهت است كه عمومي اين دولت ها پس از انتخابات دست نگاه داشتند و به طرف ايراني خود تبريك نگفتند و صبر كردند ببينند چه كسي بر سر كار خواهد آمد.

مسئله ي فلسطين
سخنان و شعارهاي بدون عمل دولت احمدي نژاد در موضوع اسرائيل مثل نفي هولوكاست و ريشه كني اسرائيل براي توده هاي عصباني عرب و ناراضي از نحوه ي موضع گيري دولت هايشان جذابيت دارد و از همين جهت رفتار اين دولت براي دولت هاي عرب ناخوشايند است. آنها از يك سو ترجيح مي دهند دولتي در ايران بر سر كار باشد مثل دولت خاتمي كه بخواهد با جهان تنش زدايي كند و در موضوع اسرائيل تصميم را به خود فلسطيني ها واگذار كند و از سوي ديگر احمدي نژاد به كار مقصر جلوه دادن ايران براي برخي مسائل امنيتي در داخل كشور هاي عرب مفيد واقع مي شود. اما دولت احمدي نژاد با تمركز بر موضوع اسرائيل براي مصرف داخلي بر ميزان نفوذ دولت هاي عرب در منطقه تاثير منفي دارد. آن دسته از روشنفكران و گروه هاي عرب كه مواضع احمدي نژاد را مي پسندند (مثل برخي گزارشگران تلويزيوني الجزاير) يا از دولت وي بيش از دولت هاي قبلي منتفع شده اند (مثل حزب الله لبنان يا حماس) پيروزي احمدي نژاد را ترجيح مي دادند و با اعتراضات خياباني همانند روزنامه ي كيهان برخورد كردند.

رابطه با امريكا
در موضوع رابطه با امريكا، اعراب عملگرا تمايل دارند كه يخ هاي رابطه ي ميان ايران و امريكا آب شود تا تنش در منطقه كاهش يابد اما اعرابي كه از حيث ايدئولوژيك، ديني، تاريخي با ايران مشكل دارند و بلند پروازي ايران براي تبديل شدن به تنها قدرت منطقه اي را براي خود تهديد تلقي مي كنند نمي خواهند تهديد امريكا از سر ايرا ن برداشته شود. دولت عرب نزديك به امريكا از اين نكته واهمه دارند كه با عادي شدن روابط ايران و امريكا از امتيازات اقتصادي، سياسي و نظامي ناشي از تنش روابط ميان امريكا و ايران محروم شوند. احمدي نژاد از اين جهت در جهت دغدغه هاي آن ها كار مي كند.

اسلام گرايي
از آنجايي كه دول عرب به ويژه دولت هاي بنيادگراي عرب جنبش اعتراضي مردم ايران را جنبشي ليبرالي و مورد حمايت غرب تلقي كرده اند و درصدد حمايت از آن برنيامدند يا به صراحت از سلامت انتخابات دفاع كردند.

قيمت نفت
دول كشورهاي عربي به ويژه عربستان سعودي همواره از تنش زايي دولت ايران در منطقه وجهان بواسطه بالا رفتن قيمت نفت در فضاي ناآرام بهره مند شده اند. دول عرب در عين عدم رضايت از مزاياي همسايگي يك دولت نفت خيز تنش زا در منطقه استفاده كرده اند. از اين جهت نه دول و نه روشنفكران و نه مردم عامي عرب از جنبش اعتراضي سبز مردم ايران استقبال نكرده اند.

نتيجه گيري
عدم استقرار در سياست خارجي طي سالهاي گذشته روشن ترين نكته اي است كه در اين حوزه قابل توجه است. اين رويه يعني عدم استقرار و انضباط در حوزه هاي ديگر اقتصادي و سياسي نيز ديده مي شود اما در سياست خارجي به دليل اهميت و بازتابي كه بر وضعيت فعلي و آينده ما دارد. بيش از حوزه هاي ديگر قابل مرور و ارزيابي است. در يك دوره تاريخي و طي جنگ تحميلي روابط ما با كشورهاي عربي به ويژه عربستان تيره بود(به دليل پان عربيسم و حمايت از عراق و همچنين مقابله با انقلاب اسلامي نو پا كه بزرگترين خطر محسوب مي شد) و سبب شد تا هزينه هاي گزافي بابت آن روابط تيره بدهيم. از هزينه ها شامل حمايت هاي مالي همين كشورها به صدام بود كه سبب شد تا وي تقويت نظامي ومالي شود و آنها را عليه ايران به كار برد. پس از آن در يك دوره تاريخي سياست خارجي كشور ما با اصل تنش زدايي، دست رفاقت و دوستي دراز كرد و به تدريج توانستيم روابط مناسبي را با اين كشورها ايجاد كنيم. در آستانه قوت گرفتن جريان سازندگي در كشور و نياز ما به روابط با همسايگان به ويژه عربستان كه يكي از عناصر اصلي منطقه است و نيز كاهش خطر برخي از افراط گرايي ها، اين روابط توانست نقش فعالي را در ايجاد آرامش و ثبات در كشور ايفا كند. اين به رغم آن بود كه بسياري از غربي ها به دلايل مختلف درصدد بر هم زدن روابط ما با همسايگان بودند و عمده غرض آنان نيز ايجاد رعب و وحشت براي فروش سلاح هايشان به دولت هاي منطقه و باز هم به ويژه عربستان بود. در دولت نهم به رغم آن كه در يك مقطع رئيس دولت به صورت افراطي مي كوشيد تا رابطه خود را با عربستان حفظ كند و به آن كشور رفت و آمد داشته باشد به دليل برخي از سياستهاي غلط از يك طرف و عدم ثبات از طرف ديگر و نيز انتخاب سفراي نامناسب روابط ما با عربستان تيره شد. روشن است كه تيرگي روابط ما با عربستان كه به بدترين نقطه از زمان پس از جنگ تحميلي تاكنون رسيده است به راحتي روي روابط ما با ديگر كشور هاي عربي نيز تاثير گذاشته بطوري كه امروز شاهديم كه منهاي يكي دو كشور كه در منطقه در ظاهر مناسبات مختصري با ما دارند(قطر، عمان) ديگر كشورها پنهان و آشكار سخت گيري هايي را ضد ايرانيان و شيعيان آغاز كرده اند. طي يك سال گذشته اخبار پيدا و ناپيدايي رسيده از آن كشورها، همگي حكايت از مواضع تند آنان عليه ما داشته و با نفوذي كه اين كشورها در منطقه و جهان دارند مي توانند مشكلات جدي براي ما ايجاد كنند. روشن نيست كه اين بدي روابط كه خسارت آن براي ما فراوان است چه مزايايي براي سياست خارجي جمهوري اسلامي دارد كه اين چنين نسبت به آن بي توجهي مي شود آن هم با كشوري چون عربستان كه سالانه صدها هزار نفر زائر ما به آن رفت و آمد دارند.


اخراج هزاران شيعه عراقي و لبناني از اين كشور تنها يكي از آثار بي توجهي ما به روابط مان با عربستان است. آيا ما مسئوليتي در قبال اين تحول احساس مي كنيم؟!