اهميت ژئوپلیتیک خليج فارس

اهميت جغرافياي سياسي خاور ميانه و خليج فارس

اهميت جغرافياي سياسي خاور ميانه و خليج فارس

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۲۳۱

بازدید دیروز

۲۰۱۸

بازدید ماه

۶۵۴۳۱

بازدید کل

۹۰۱۴۶۶۱

افراد آنلاین

۲۷۰


اهميت جغرافياي سياسي خاور ميانه و خليج فارس

مرضیه کاظمی
جايگاه و نقش استراتژيك خاورميانه را باتوجه به گفته هاي «بورديس فون لوهازن»، ژنرال بازنشسته ارتش اتريش، بهتر مي توان درك كرد. او اعتقاد دارد كه خاورميانه مركز دنياي قديم است. مركزي كه در دل آن، منطقه خليج فارس قرار دارد و به منزله «مركز مركز» شناخته مي شود. در اين منطقه فقط مسئله نفت نيست كه حائز اهميت است، بلكه اگر به اطلس جهاني نگاهي داشته باشيم، متوجه مي شويم كه در هيچ جاي ديگر، اقيانوس ها تا بدين حد در آفريقا و اوراسيا رخنه نكرده اند، اقيانوس هند با دو بازوي خود در دو منطقه «درياي سرخ و خليج فارس» و همچنين اقيانوس اطلس از راه «مديترانه و درياي سياه» در اين منطقه رسوخ كرده اند. ميان دو اقيانوس كه به يك اندازه از سواحل آفريقا و آسيا فاصله دارند، سرزمين باستاني اور (ur) در مصب رودخانه هاي دجله و فرات قرار گرفته است.

 اين منطقه كه همان «مركز مركز» را تشكيل مي دهد و بدان اشاره كرديم، از هرجهت حساس ترين نقطه دنياي قديم است. هرگونه آشفتگي كه براثر عوامل بيروني در اين منطقه پديد آيد، پيامدهائي براي دو قاره اروپا و آفريقا خواهد داشت. يعني تحولاتي كه در اين منطقه ايجاد مي شود مانند سنگي است كه در درياچه ايي مي افتد و ما امواج آن را در تمام سطح درياچه شاهد هستيم. از آن هنگام كه آمريكايي ها به زور ناوهاي جنگي خود در سال 1845 بنادر ژاپن را گشودند. سياست ايالات متحده بر اين پايه بوده كه سرپل هائي در سواحل دنياي قديم ايجاد كند. به همين دليل آنها در سال 1898 به فيليپين، در سال 1945 به ژاپن و آنگاه به كره جنوبي و ويتنام نفوذ كردند. البته اين سرپل ها معمولاً سرزمين هايي را دربر مي گرفت كه داراي سطح بالائي از توسعه بود، ليكن اين نواحي همواره در كناره هاي اوراسيا قرار داشت.

كناره هاي اقيانوس هند و خليج فارس دقيقاً در اين منطقه حساس يعني در محل تلاقي محورهاي بزرگ ارتباطي زميني، كه خاور دور را به آفريقا و اروپا و هند متصل مي سازد، قرار دارد. در كرانه هاي خليج فارس، جهان اسلام به دو نيمه تقسيم مي شود، نيمه غربي كه به سمت باختر تا اقيانوس اطلس گسترش يافته و نيمه هند و ايراني كه از كوهستان هاي ايران شروع ميشود و با گذر از پاكستان و بنگلادش تا اندونزي و فيليپين پيش مي رود. بنابراين، هر قدرتي كه در اينجا استقرار يابد، به صرف همين واقعيت، مي تواند نه تنها پشتيبان يا تهديدي همه جانبه براي كشورهاي خاورميانه، بلكه در وراي آن خطري براي اروپا، شبه قاره هند و آفريقا به شمار آيد. وانگهي، چنين امري مي تواند پيش طرح تكوين جبهه سومي را در برابر قدرت نظامي روسيه تشكيل دهد و خطوط جبهه كشور ايالات متحده آمريكا را كه در تركيه مي باشد، در برابر روسيه تقويت كند و بر كشورهاي مصر، سوريه، ايران و نيز اروپا و ژاپن- عمدتاً ازطريق نفت- فشار وارد سازد. باتوجه به اينكه بين 7 ماده معدني 70% انرژي در قرن 21 از نفت تأمين مي شود و همانطور كه هم اكنون و در آينده اي نزديك مي بينيم در اين دوره كشورهاي قدرتمند به جاي توجه محض به ژئوپولتيك عمدتاً به ژئواكونوميك روي آورده و سعي مي كنند به مناطق حساس جهان به جاي توجهات سياسي- نظامي، نگرشي سياسي- اقتصادي داشته باشند.


براي اينكه انرژي از محل توليد صحيح و سالم به محل مصرف برسد تأمين امنيت اين منطقه بسيار حائز اهميت است. اين امنيت معمولاً تحميلي مي باشد همانطور كه در سال هاي اخير شاهد برقراري آن در خاور نزديك به بهانه هاي مختلف توسط ابرقدرتها بوده ايم. آنها سعي بر اين دارند كه اين امنيت رابه نفع خودشان يعني صدور نفت با قيمت بسيار ارزان و بدون وجود مانع بر سر راه صدور آن بطور مداوم و پي در پي ايجاد كنند، كه اين براي كشورهاي دارنده نفت زياد خوشايند نبوده و همين امر است كه در قرن 21 ما شاهد نزاعهاي فراوان بين دارندگان انرژي و ابرقدرت ها هستيم.


با اينكه حوزه خليج فارس هنوز بزرگترين منبع انرژي را در خود جاي داده است، ليكن با گشايش حوزه بزرگ خزر بر روي جهان، از اتكاي انحصاري بسياري از كشورهاي مصرف كننده عمده انرژي به نفت خليج فارس كاسته شد، كه اين امر براي كشورهاي مصرف كننده بسيار جدي خواهد بود. ولي نكته مهم اين است كه ذخاير نفت و گاز خزر محصور در خشكي بوده و به عبارتي كشورهاي توليد كنندگان انرژي در اطراف درياي خزر از بازارهاي مصرفشان به لحاظ جغرافيايي جدا افتاده اند. در گذشته تنها راه انتقال نفت حوزه خزر، خطوط لوله اي بود كه از روسيه عبور مي كرد كه با فروپاشي شوروي سابق، انتقال انرژي در كشورهاي تازه استقلال يافته با توجه به عدم تمايل آنها به وابستگي به روسيه شكل حادي را به خود گرفته است و آنها سعي در ايجاد مسيري براي عبور و رسيدن به درياهاي آزاد را دارند.

اينكه كدام مسير بهتر است و چه كشوري شرايط مساعدتري را براي عبور لوله هاي نفتي دارد، در اين دوره از زمان مسئله اي بسيار مهم و حياتي است، به طوري كه اصطلاح سياست خط لوله و ديپلماسي خطوط انتقال و ايجاد نقشه اي به نام نقشه لوله هاي نفتي، اصطلاحي رايج در ادبيات سياسي شده است. با به وجود آمدن جمهوري هاي تازه استقلال يافته آسياي مركزي و قفقاز، اين حدس در ميان عده اي بوجود آمد كه ايران اهميت گذشته خود را به دليل عقب كشيده شدن مرزهاي شوروي سابق از دست داده است، ولي برخي ديگر يك پيش بيني بسيار متفاوت رادارند و آن اين است كه با استقلال كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز، دامنه ژئوپولتيك ايران در شمال گسترش پيدا كرده و قرار گرفتن بين دو منطقه نفت خيز خزر- آسياي مركزي و خليج فارس و مسئله انتقال انرژي، اهميت ايران را دو چندان كرده است، به طوري كه ناديده گرفتن اين كشور در نظام آينده جهاني امري غيرممكن خواهد بود و اينجاست كه به ياد زماني مي افتيم كه ايران داراي موقعيت گذرگاهي (جاده ابريشم و ادويه) بود و اين موقعيت تأثيرات فراواني را در امنيت داخلي و خارجي ايران ايجاد مي كرده است.

وجود اين موقعيت گذرگاهي، كه به گفته بسياري از كارشناسان، ارزانترين، كوتاه ترين و مناسبترين مسير براي انتقال منابع انرژي حوزه درياي خزر مي باشد و قرار گرفتن در نقطه اي نفت خيز و بسيار حساس از خليج فارس در خاورميانه با همان موضوع قابل توجه مركز مركز و همچنين داشتن 7/89 ميليارد بشكه ذخيره نفتي، كه جزء بزرگترين حوزه هاي ذخاير اثبات شده دنيا مي باشد و افزودن حداقل 12% سهم گاز جهان و توجه و تأكيد به اين نكته كه اكنون در عصر جهاني شدن كه پايه اقتصاد جهاني بر محور انرژي مي گردد، هر كشوري كه داراي نفت باشد يا در مسير عبور لوله هاي نفتي باشد داراي مقام ويژه اي در عرصه سياست و اقتصاد جهاني مي باشد، همه اين موضوعات عواملي هستند كه تأثير عمده اي بر امنيت جمهوري اسلامي ايران مي توانند داشته باشند.


با تبديل شدن ايران به گذرگاه انرژي حوزه درياي خزر و پيامدهاي سياسي و اقتصادي كه از اين بابت نصيب ايران مي شود، ميتوان جايگاه ايران را به عنوان يك قدرت منطقه اي ثبت كرده و حتي آنرا به يك قدرت فرامنطقه اي تبديل كرد. در ايران با همه تلاش هايي كه بعد از انقلاب در جهت كم كردن وابستگي كشور به اقتصاد نفتي براي ايجاد امنيت سياسي و اقتصادي صورت گرفته، هنوز انرژي حرف اول را زده و تمام اركان اقتصادي- سياسي و حتي امنيتي كشور به نوعي وابسته به نفت هستند. متأسفانه با ذكر اين نكته كه حدود 80% درآمدهاي ارزي و 40% عايدات دولت ايران از محل درآمدهاي نفتي تأمين مي شود و اين وابستگي شديد باعث شده كه ثبات اقتصادي - سياسي كشور دچار چالش گردد و با مقوله انرژي پيوندي عميق بخورد.


اگر به ريشه ها و دلايل كودتاي 28 مرداد 1332 بنگريم متوجه خواهيم شد كه حتي مشروعيت سياسي حاكمان و شكست حكومت ها با مقوله انرژي پيوند خورده و اين امر به ما گوشزد مي كند كه در جهت ثبات اقتصادي و سياسي و امنيتي بايد تلاش شود و از وابستگي نفت كاسته و به درآمدهاي باثبات تري روي آوريم. با توجه به مطالب ذكر شده، چنين برداشت مي شود نفت كه مي بايست صرفاً يك مقوله اقتصادي باشد، چگونه به عنوان ابزار و اهرم فشار درآمده و از سياسي ترين موضوعات شناخته شود. چنانچه كوچكترين تغيير و تحولات انرژي در دنيا به جاي درج در صفحات اقتصادي، در صفحات سياسي روزنامه ها با تيتر درشت عنوان مي گردد.


به هر حال در اين دوره تحولات و دگرگوني ها، شرايط جديدي را در نظام هاي بين المللي ايجاد كرده كه از آن به عنوان «دوران گذار» ياد مي كنند، يعني دوراني كه هيچ ثبات و دوامي در روابط بين دولت ها و عرصه بين المللي وجود ندارد.بنابراين، براي دور ماندن از اين تهديدات و چالشهاي بين المللي و ايجاد آمادگي براي ورود به بازارهاي جهاني قرن بيست و يك، درك شرايط به وجود آمده در عرصه بين المللي و پيش بيني تحولات آن و همچنين استفاده مطلوب از انرژي چه در جهت استخراج و چه در جهت انتقال آن، امري انكارناپذير است، تا براساس آن، با در نظر گرفتن امكانات جغرافيايي و توانائي هاي بالقوه سياسي- نظامي، اقتصادي و انساني ايران كه داشتن منابع غني انرژي در رأس آنها قرار مي گيرد، برنامه ريزي دقيق و اصولي براي آمادگي پذيرفتن نقش و مسئوليت در نظام سياسي آينده صورت گيرد، به طوري كه كمترين تهديدات متوجه منافع ملي گشته و سود عادلانه اي از مشاركت در سيستم بين المللي نصيب ايران گردد و زمينه ثبات اقتصادي و بالطبع ثبات سياسي و امنيتي را براي كشور فراهم سازد.