نقش قدرتهای فرامنطقه ای

نقش قدرتهای فرامنطقه ای در خلیج فارس

نقش قدرتهای فرامنطقه ای در خلیج فارس

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۱۸۷

بازدید دیروز

۲۰۱۸

بازدید ماه

۶۵۳۸۷

بازدید کل

۹۰۱۴۶۱۷

افراد آنلاین

۳۱۸

 

 persian gulf  Geostrategicsژئوپولتیک حساس منطقه خلیج فارس

 

نگاهی به موقعیت خلیج فارس و ونقش قدرت های فرامنطقه ای در آن

نویسنده: محمدعلی امامی

 منطقه خلیج فارس به دلیل ذخایر عظیم انرژی آن و موقعیت ژئوپلتیكش به مهم ترین منطقه جهان تبدیل شده است. بنابر یك راهبرد بین المللی كه قدرت جهانی را در اختیار كسانی می داند كه بر منابع و خطوط انرژی تسلط داشته باشند، قدرت های فرامنطقه ای برای بسط سلطه خود بر این منطقه در حال رقابت هستند. این رقابت از امپراتوری بریتانیا آغاز شد و امروز نیز توسط قدرت هایی چون آمریكا، اروپا، روسیه، چین، هند، پاكستان و تركیه ادامه دارد.


***


منطقه خلیج فارس در طول چند دهه گذشته مهمترین منطقه جهان محسوب شده و در قرن جدید همچنان در سیاست های بین المللی نقش مهمی خواهد داشت. دلایل زیادی برای اهمیت خلیج فارس وجود دارد. اول آنكه ذخایر عظیمی از نفت و گاز جهان در كشورهای ساحلی و درون خلیج فارس نهفته و تمركز یافته است. به عبارت دیگر در افق تأمین نیازهای نفت و گاز جهان منطقه دیگری به غنای خلیج فارس وجود ندارد تا بتواند انرژی كشورهای دنیا بویژه قدرت های صنعتی و یا در حال رشد و توسعه در آمریكا، اروپا، ژاپن، چین، كره و شبه قاره هند را در قرن جدید تأمین كند. این موضوع به اندازه ای مهم است كه اگر بر اثر حوادثی نظیر جنگ، انقلاب و شورش این منطقه نتواند به صدور نفت و گاز خود ادامه دهد، فشار كشورهای مصرف كننده انرژی در سطح بین المللی سبب خواهد شد تا صحنه خلیج فارس را به گونه ای تنظیم و در چارچوب های مورد نظر درآورند كه به جریان تولید وعبور انرژی اختلال جدی وارد نیاید و به منافع اساسی ایشان لطمه چندانی وارد نشود.


بی اثر شدن نسبی تحریم های نفتی و اقتصادی ایالات متحده علیه ایران و عراق طی سیاست مهار دوگانه واشنگتن بر ضد تهران و بغداد، بویژه سبب گردید كه این سیاست با بن بست و سردرگمی مواجه گردد. رژیم بعث عراق با كلیه برنامه های تحریم اقتصادی از جمله برنامه نفت در مقابل غذا و دارو به مقاومت و بازی پرداخت و در عمل دولت دمكرات آمریكا در زمان كلینتون را به چالش گرفت.


نفت در عراق به مانند بسیاری از كشورهای خلیج فارس همواره علت جنگ های خارجی، نزاع های داخلی، كودتاها، تغییرات سریع دولت ها، شورش ها و توطئه ها بوده است. به این ترتیب چندان نیاز به ریشه یابی نیست كه چرا نیروهای آمریكایی در هنگامه ورود به بغداد به عنوان نخستین مأموریت، كار حفاظت از وزارت نفت عراق را بر عهده گرفتند. در حالی كه موزه و كتابخانه ملی این كشور به غارت و یغما رفت و یا دچار آتش سوزی عمدی گردید.


بنابراین تلاش كشورهای بزرگ جهان از جمله قدرت های اروپایی، روسیه، چین و تا حدودی ژاپن در مقابله با آمریكا جهت شكستن سیاست های یكجانبه و نظامی گرایانه واشنگتن در خلیج فارس، حاوی این پیام است كه كدام فضا به علت موقعیت خاص آن نسبت به سایر فضاها، می تواند مأمن بزرگ ترین قدرت جهان قرار گیرد. با این حال به این معنی نیست كه كدام دولت در منطقه ای خاص به تفوق خواهد رسید. به عبارت دیگر در سال های اخیر نقش صاحبان و نگهبانان اصلی ذخایر بزرگ انرژی در خلیج فارس از جانب دیگر قدرت های فرامنطقه ای مورد سؤال قرار گرفته و در مواردی در معرض چالش واقع شده است. این امر به معنای آن است كه كشورهای واردكننده نفت و گاز از خلیج فارس، نمی توانند مسأله مالكیت و قدرت ذخایر انرژی را حتی در زمان جنگ و بحران نادیده گرفته و دست كم ارزیابی نمایند.


در ارزیابی كلی گفته می شود، زمین سیاسی (ژئوپولتیك) خلیج فارس دچار تحول اساسی شده است. در نظریه های زمین سیاسی (ژئوپلتیكی) گذشته، خلیج فارس در شمار سرزمین های حاشیه ای محسوب می شد. اما اكنون در نظریه های جدید زمین سیاسی، خلیج فارس به قلب زمین هارتلند ، محور و یا مركز- مركز تبدیل شده است.


راهبردهای نظامی در قرن بیست و یكم همچنان نقش اساسی داشته و تسلط بر قلمروهای زمین راهبردی (ژئواستراتژیك) در رأس اهداف دولت ها قرار دارد. روند كنونی بیشتر بیانگر این موضوع است كه قدرت جهانی را كسی خواهد داشت كه بتواند بر منابع و خطوط انرژی (نفت و گاز) تسلط داشته باشد. این تفكر راهبردی قبل از هر چیز كنترل بر مناطق دارای ذخایر نفت و گاز در مقیاس كلان را در مد نظر دارد. خلیج فارس و پس از آن دریای مازندران، آسیای مركزی و قفقاز و سرزمین ها و راه های مجاور آن (در كشورهای اطراف و عبوری) مانند افغانستان، پاكستان، تركیه و روسیه در ارتباط با حلقه های انرژی جهانی مورد توجه هستند.


یكی از ویژگی های اصلی نظام جدید جهانی اهمیت یافتن اقتصاد در عرصه جهانی است. در حال حاضر قدرت اقتصادی تا حد زیادی، تعیین كننده جایگاه و نقش كشورها در نظام جهانی است. از این رو مناطقی كه از نظر انرژی غنی باشند اهمیت می یابند و در نتیجه در نظام جدید جهانی، مناطق زمین اقتصادی (ژئواكونومیك) موقعیت بهتری خواهند یافت.


بر این اساس، در توازن قدرت های آینده، برتری متعلق به قدرتی خواهد بود كه بر مناطق زمین اقتصادی جهان مسلط شود. از این نظر هر كشوری كه بر خلیج فارس تسلط داشته باشد، به موقعیت برتری در صحنه بین المللی دست پیدا خواهد كرد.


قرن جاری را همچنان می توان قرن نفت نامگذاری كرد. نفت و مشتقات آن به صورت سوخت اصلی و شاید مهمترین و غیرقابل اجتناب ترین ماده خام در جهان صنعتی امروز مطرح است. این ماده خام در حال حاضر از نظر ارزش مهمترین كالایی است كه در سطح بین المللی مورد تجارت واقع می شود. نفت و گاز كه بخش اعظم سوخت مصرفی را در جهان تشكیل می دهند اساس زندگی و صنعت و شاهرگ حیاتی حمل و نقل و موتور محركه جنگ های جدید محسوب می شوند. با توجه به عامل مهم نفت و گاز، صحنه زمین سیاسی (ژئوپولتیك) در خلیج فارس، پیچیده، رقابت آمیز و در مواردی به سختی قابل توضیح است. گرایشات گوناگون در نظام جهانی، نتایج متفاوتی بر خلیج فارس دارد، با این حال تأثیر رقابت قدرت های خارج خلیج فارس بر این منطقه به صور مختلف مشهود است.


از زمان اكتشاف نفت در كشورهای خلیج فارس در اوایل قرن بیستم، رقابت خارجی همواره از مسایل اساسی این منطقه بوده است. قدرت های خارجی بویژه نیروهای غربی همواره در صدد اعمال نظر در سیاست های داخلی كشورهای خلیج فارس بوده اند و تلاش داشته اند متحدان محلی موردنظر خویش را در جهت منافع خود به كار گیرند. امپراتوری بریتانیا و به دنبال آن دولت ایالات متحده سال ها توسط حمایت از متحدان محلی خود به سودهای كلانی از عایدات نفتی رسیده اند. آنها با سرمایه گذاری بر روی عوامل شناخته شده در كشورهای خلیج فارس داستان های تكراری نفت، پول و قدرت را رقم زده اند. بهای حقیقی چنین سیاست های تحمیلی و نزدیك بینانه همواره آثار منفی خود را نشان داده است. در كوتاه مدت نیروی محركه مشابهی اساس بستگی حكام منطقه با غرب است كه منافع بیرون منطقه ای آن روشن بوده و در نهایت به نفع منافع و مصالح قدرت های فرامنطقه ای از كار درآمده است. در مواقعی كه یك بازیگر خارجی جدید پیدا می شود، یك عامل محلی مستعد نیز در صدد بهره برداری از شرایط و اوضاع بر می آید. به این ترتیب دخالت بازیگران بیرونی با عملكرد بازیگران منطقه كه در جستجوی حمایت خارجی هستند، هماهنگ می شود و سیاست های نوین و موازنه قدرت جدیدی در خلیج فارس شكل می گیرد. اغلب به همین دلیل است كه پسر علیه پدر، برادر بر ضد برادر و یاران در مقابل همدیگر در صحنه سیاسی كشورها و یا منطقه قرار می گیرند.


سند دیگر آن است كه خلیج فارس منطقه ای باقی خواهد ماند كه منافع قدرت های بزرگ فرامنطقه ای و قدرت های متوسط مجاور منطقه در آن با یكدیگر برخورد و فرسایش خواهد یافت. خلیج فارس به رغم فروپاشی شوروی، همجنان برای روسیه به سبب نزدیكی جغرافیایی اش دارای اهمیت است. چین با توجه به توسعه فزاینده اقتصادی و جمعیت میلیاردی اش بطور طبیعی تمایل به ایفای نقش در منطقه خلیج فارس دارد. هند نیز به عنوان قدرتی رو به گسترش، به دلایل مشابه و به سبب جمعیت اقلیت های هندی قابل ملاحظه در كشورهای حوزه خلیج فارس، توجه خاصی به این منطقه خواهد داشت. پاكستان به نوبه خود سعی خواهد نمود كه در این رقابت از هند عقب نماند. كشورهای مهم در خاورمیانه و اطراف آن نظیر مصر، تركیه هر كدام منافعی را در خلیج فارس دنبال می كنند. ترك ها كه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی از دسترسی به منابع نفت منطقه محروم شدند، با توجه به موقعیت جغرافیایی خود سعی خواهند كرد كه با افزایش جایگاه عبوری نفت و گاز (ترانزیت انرژی) خود در منطقه بخشی از نیازهای خود در این زمینه را تأمین نمایند. تحولات آتی عراق و بویژه موقعیت منطقه خودمختار كردستان در آن كشور در مسیر خطوط نفتی عبوری عراق از تركیه تأثیرگذار خواهد بود. مصر كه همچنان خود را به نحوی میراث دار قومیت عربی می داند، برای خود علایقی در منطقه خلیج فارس متصور است. هزاران مصری در كشورهای عرب حوزه خلیج فارس از كویت تا امارات مشغول به كارند كه درآمد این نیروی كار رقم قابل ملاحظه ای (قابل مقایسه با كمك های خارجی) را تشكیل می دهد. همچنین گردشگران عرب كشورهای حوزه خلیج فارس حدود نیمی از رقم جهانگردانی كه از مصر دیدار می كنند را به خود اختصاص داده اند. به این دو مورد كمك های مالی و جریان سرمایه گذاری های شیوخ عرب در قاهره كه از سیاست ها و عملكردهای مصر در منطقه رضایت دارند، را باید اضافه نمود. در همین راستا چشم داشت كشورهای بالنسبه پرجمعیت عرب خاورمیانه نظیر سوریه و یا شبه جزیره عربستان (یمن) به خلیج فارس را در آینده نمی توان نادیده گرفت.


نظر به نیازهای فزاینده اروپا به نفت و گاز و كاهش ذخایر دریای شمال و شمال آفریقا، تنها منطقه ای كه قادر به تأمین بخش اعظم انرژی این قاره در قرن جدید خواهد بود، منطقه خلیج فارس است كه نزدیكی نسبی جغرافیایی آن با اروپا، نقش مهمی در روابط كشورهای اروپایی با كشورهای خلیج فارس ایفا می كند.


بطور كلی اروپا به جریان مطمئن و درازمدت نفت و گاز خلیج فارس با قیمت مناسب و دسترسی به بازارهای این منطقه برای فروش و ارایه كالاهای و خدمات خود بسیار وابسته است. ایران با توجه به منابع انرژی اش در زمینه نفت و گاز مورد توجه دولت های اروپایی بوده و شركت های نفتی اروپا در این خصوص بسیار فعال وارد صحنه شده اند. اختلاف روسیه بااكراین بر سر قیمت گاز صادراتی، اروپاییان را وادار نمود كه خطوط جایگزین گاز از كشورهای خلیج فارس را در دستور كار خود قرار دهند. عراق با داشتن ذخایر نفتی بزرگ از مدت ها قبل مورد توجه كشورهای اروپایی بوده كه در گذشته در صدد از میان برداشتن تحریم های اقتصادی رژیم بعث عراق بودند. این امر سبب گردید كه در آستانه حمله آمریكا به عراق، اروپا مخالفت خود را بااقدام نظامی عجولانه علیه آن كشور ابراز دارد. با سیاست جنگ طلبانه آمریكا جهت حمله به عراق بر پایه منطق دفاع از خود و رویكرد اروپا مبنی بر لزوم مجوز شورای امنیت برای آغاز هر گونه اقدام نظامی و جنگ، در پاییز 2002 بحران عراق وارد مرحله بسیار حاد و اختلاف برانگیز میان اروپا و آمریكا گردید. از این به بعد محور برلین پاریس در تقابل و مخالفت با سیاست یك جانبه گرایی نظامی آمریكا بویژه در منطقه خلیج فارس تقویت شد. به نظر مقامات اروپایی عواقب یك چنین جنگی نه تنها منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را بی ثبات می كرد بلكه پیامدها و عواقب ناگواری نیز برای اروپا به عنوان یك همسایه منطقه ای كه بطور مستقیم تحت تأثیر قرار می گرفت، در پی داشت.


مخالفت كلی اروپا علیه اقدامات نظامی آمریكا استدلال هایی نظیر فراهم آوردن یك اجماع فراگیر بین المللی در مورد لزوم بكارگیری زور، مسأله هزینه ها و خطرهای نظامی بالا، برانگیختن احساسات در جهان عرب و اسلام علیه غرب و احتمال افزایش عملیات تروریستی در كشورهای غربی و بالا گرفتن موج بحران، بی ثباتی و ناامنی در منطقه خلیج فارس را به همراه داشت. اما مهمترین دلیل مخالفت اروپا با جنگ، تلاش برای جلوگیری از به حاشیه رانده شدن خود و كنترل كامل منطقه خلیج فارس از سوی آمریكا بود. این انگیزه به ویژه در رفتارها و سیاست های دو كشور آلمان و فرانسه مشهود بود. این دو كشور مایل نبودند كه سیاست های گذشته آن ها در مورد عراق یكسره بر باد رود و منابع نفتی قابل ملاحظه آن كشور توسط قدرت های رقیب انگلوساكسون اداره شود.


آن زمان به علت اختلافات درونی ناشی از دیدگاه ها و سیاست های اروپایی و خط مشی های خاص ایالات متحده چگونگی رفتار و مناسبات با آمریكا، همواره یكی از عوامل اختلاف زا در درون اتحادیه اروپا بوده است.


نیاز اروپاییان به نفت خلیج فارس ایشان راوادار ساخته است كه روابط دوستانه ای با متحدان رسمی آمریكا در خلیج فارس برقرار سازند. بطوری كه ملاحظات و نقطه نظرهای سیاسی كشورهای مذكور را مد نظر داشته باشند. گرچه سطوح وابستگی اروپاییان به منابع نفت و گاز خلیج فارس بسیار متفاوت است و كشورهای اروپایی در شرایط بحرانی این منطقه ترجیح می دهند منابع تأمین انرژی خود را از حالت انحصاری خارج و آن را متنوع نمایند، در هر صورت نزدیكی جغرافیایی، حجم منابع و بازار بزرگ منطقه، صرفنظر نمودن اروپا از منابع نفت و گاز خلیج فارس را در آینده ناممكن كرده است. موضوع امنیت منطقه نفت خیز خلیج فارس از پایان جنگ جهانی دوم به بعد یكی از نگرانی های بزرگ ایالات متحده بوده است. رؤسای جمهور آمریكا از هاری ترومن تا جرج بوش پسر، نقش مهمی در شكل دادن سیاست های منطقه ای در خلیج فارس و تأمین منافع ایالات متحده در این بخش از جهان داشته اند. با وجود تفاوت هایی كه در دكترین ها، سیاست ها، خط مشی های آنها وجود داشته، همگی هدف مشتركی را دنبال می كردند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریكا در این منطقه و دور كردن رقبای احتمالی از ناحیه مذكور بوده است.


انقلاب اسلامی ایران، اشغال افغانستان توسط شوروی، جنگ هشت ساله ایران عراق، پایان جنگ سرد، تجزیه اتحاد جماهیر شوروی به جمهوری های مستقل، جنگ نفت بر سر كویت و وقایع سال های 91 1990 و عواقب ناشی از آن، چنان وضعیت مناسبی را از نظر منطقه ای و بین المللی پیش آورد كه آمریكا به صورت قدرت بلامنازع خلیج فارس درآمد. مجموعه این عوامل سبب گردید كه آمریكا گام های بزرگتری را در جهت سلطه غرب آسیا در پیش گیرد كه از آن به نظام امنیتی تك قطبی می توان تعبیر كرد.


اشغال عراق توسط آمریكا در مارس 2003، اوج بحران بین المللی بود كه با اشغال كویت توسط عراق در اوت 1991 شروع شد و هنوز تداوم دارد. این بحران، كه از عمده ترین بحران های بین المللی پس از فروپاشی نظام دو قطبی محسوب می شود، منطقه خلیج فارس را به نحو بی سابقه ای وارد رقابت های جهانی نمود. گرچه میزان تأثیرگذاری بازیگران گوناگون بین المللی در این بحران به تناسب قدرت، موقعیت جغرافیایی (عوامل ژئوپلتیك) متفاوت است. با این وجود نحوه سیاست های جدید آمریكا در ارتباط با وضعیت منطقه خلیج فارس از اهمیت بیشتری برخوردار است. گرچه در طول حدود نیم قرن آمریكا تقریباً تمام توجه خود را صرف ایجاد متحدان نیرومند محلی برای سیطره بر منطقه خلیج فارس می كرده، از اواخر قرن بیستم یكجانبه گرایی نظامی ایالات متحده عوامل منطقه ای را نادیده گرفته و آنها را به حاشیه راند. آمریكا به منظور تأمین منافع انحصاری خود در خلیج فارس سیاست یكجانبه گرایی را بی توجه به منافع و نگرانی های دیگران دنبال كرده است. آمریكا در همه مسایل مربوط به قدرت های منطقه ای از جمله فناوری هسته ای، اقتصاد، محیط زیست یا مسایل سیاسی، مانع تحقق یافتن اهداف آنها می شود و در بیشتر موارد با گردآوردن دیگر كشورها درصدد محكومیت و یا تنبیه كردن كشورهای مستقل در سطح بین المللی است. آمریكا در ادامه رویكرد نظامی در منطقه خلیج فارس، ده ها هزار سرباز با تجهیزات سنگین و گران قیمت مستقر كرده است و اگر بخواهد در حفظ وضع موجود و ادامه تسلط خود بر این منطقه تلاش كند، (امری كه در بلندمدت در عمل غیرممكن است) نه تنها هزینه گزافی بر این كشور تحمیل خواهد كرد، بلكه متحدان عرب آن را در مناطق جنوبی خلیج فارس تحت فشار قرار داده و آسیب پذیرتر می سازد. نظر به عدم تحمل بار سیاسی، نظامی و مالی سنگین ماجراجویی ها و حضور نظامی گسترده آمریكا در غرب آسیا و بویژه خلیج فارس كه دیگر متحدان ایالات متحده نیز قادر و یا مایل به شركت در آنها نیستند، آمریكا مجبور خواهد شد كه كمتر تهاجمی عمل كند و سیاست سلطه جویانه خود را تعدیل كند. عدم تغییر رویه آمریكا و ادامه بلند پروازی مراكز تصمیم گیری و سیاستگذاری در واشنگتن، ایالات متحده را با مشكلات فراوان در جهان مواجه خواهد كرد.


تا زمانی كه آمریكا یك تعریف صرفاً نظامی و انحصاری از مسأله امنیت در خلیج فارس پیگیری می كند و برای ایجاد صلح جامع در منطقه به ابزارهای صرف نظامی تكیه نموده و چارچوب های سیاسی را نادیده می گیرد، با گزینه های سیاسی سختی در آینده مواجه خواهد شد. انتظار پذیرش بی قید و شرط رهبری ایالات متحده از جانب متحدان سابق دوران جنگ سرد آمریكا در اروپا بعید نظر می رسد. آمریكا كه بویژه در دو دهه پایانی قرن بیستم قدرت برتر بین المللی محسوب می شد، اكنون با آسیب پذیری های بین المللی و منطقه ای روبه رو است كه سیاست های آن كشور را تغییرپذیر می سازد.


با وجود این موضوع امنیت تك قطبی در منطقه خلیج فارس برای واشنگتن واجد اهمیت اساسی است. در این راستا تاوانی كه مردم عراق باید بپردازند، عاملی است كه برای واشنگتن ارزش چندانی ندارد زیرا برای ایالات متحده موفقیت در استراتژی بزرگ خود از همه چیز مهمتر است.


مطالعه و بررسی های مبتنی بر واقعیات در منطقه نشان می دهد كه استراتژی جاری ایالات متحده در بلندمدت قادر به ایجاد ثبات در خلیج فارس نخواهد بود. این استراتژی بیشتر متوجه تشدید تنش ها و تقویت اختلافات میان و حتی درون كشورهای منطقه است و كمتر در جهت ترویج مبانی لازم برای همكاری و ثبات در محدوده منطقه حركت می كند. آمریكا در خلیج فارس ضمن بهره گیری از ابزارهای نظامی، تلاش داشت تا الگوی مبتنی بر یكجانبه گرایی را به عنوان بستر قدرت سازی خویش قرار داده و مخالفت خود با سایر كشورها را در این چارچوب در عمل پیاده كند. حوادث سال های 2001 تا 2005 بیانگر شرایطی است كه آمریكا از قدرت ساختاری لازم برای مقابله با تهدیدات منطقه ای در خلیج فارس برخوردار بوده و تلاش داشته تا نظم منطقه ای را بر اساس قابلیت عملیاتی خود سازماندهی كند. گرچه استراتژی آمریكا در منطقه خلیج فارس خطوطی نوسانی میان دیدگاه واقع گرایانه متأثر از نظریه هابز در روابط بین الملل و دیدگاه آرمانگرایانه مبتنی بر مبانی لیبرالیسم را دربر دارد، با این حال اصل اساسی و ابزار بقای كشورها در جهانی پر هرج و مرج و به فكر افزایش قدرت خود بودن و رقابت برای كنار زدن دیگر كشورها به سبك دوران جنگ سرد در سیاست های آمریكا در خلیج فارس مشهود است. روشن است كه اتخاذ سیاست هایی از این دست از جانب آمریكا در منطقه خلیج فارس واكنش سایر رقبای جهانی ایالات متحده مانند اروپا، چین و روسیه را برانگیخته و آنها رویكرد تهاجمی تری در مناطق اطراف خود خواهند داشت. در چنین فضای رقابتی فشرده ای حتی كشورهای محافظه كار عرب منطقه خلیج فارس متقاعد می شوند كه چارچوب امنیتی منطقه باید در قالب جهانی تعریف شود. بر اثر نواقص سیاست آمریكا در خلیج فارس كه با رویدادهای عراق تشدید می شود مفاهیم جدید سیاست قدرت بر تفكر و عملكرد نخبگان حاكم بر كشورهای خلیج فارس غالب می شود. دولت های منطقه برای ایجاد توازن نسبی قدرت با هدف حفظ حاكمیت، ثبات داخلی و امنیت خارجی، از كمك قدرت های گوناگون فرامنطقه ای برای حفظ این توازن قدرت بهره برداری خواهند كرد.