بحران هويت و امير‌نشين‌هاي بدون عرب

بحران هويت و امير‌نشين‌هاي بدون عرب

بحران هويت و امير‌نشين‌هاي بدون عرب

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۵۳۰

بازدید دیروز

۲۰۱۸

بازدید ماه

۶۵۷۳۰

بازدید کل

۹۰۱۴۹۶۰

افراد آنلاین

۲۹۱

بحران هويت و امير‌نشين‌هاي بدون عرب


نويسنده: محمد عجم
بارها شنيده‌ايم افرادي در كشورهاي عربي از طبقات گوناگون اجتماعي و حتي روشنفكراني كه با ايران ضديت دارند، از اصالت صحت و جايگاه تاريخي و حقوقي نام «خليج‌فارس» با ايرانيان همدردي كرده‌اند. همچنين در كشورهاي عربي شمال آفريقا، نويسندگاني هستند كه در دفاع از نام خليج‌فارس، مطالبي منتشر كرده و هم‌زبانان خود را كه براي تغيير اين نام تاريخي سرمايه‌گذاري مي‌كنند، به شدت سرزنش كرده‌ و يادآور شده‌اند که مشکل خليج، نام فارسي آن نيست، بلکه مشکلات متعدد ديگري است که اعراب و همسايه تاريخي شمالي آنان بايد با همبستگي، به رفع آنها بپردازند.

در همين زمينه، يکي از اين نويسندگان نوشته است: کشورهاي عربي خليج‌فارس تا يک قرن پيش در همه چيز به سواحل ايراني وابسته بودند؛ از آرد و نان گرفته تا آجيل و خشکبار و هيچ خانه‌اي بدون کالاي ايراني نبود بسياري از بوميان قرون گذشته در کويت و امارات يا ايرانيان بندري و يا عرب‌هاي ايراني (هوله‌) بود‌ه‌اند؛ بنابراين، مشکلي ميان توده‌هاي مردم در دو سوي خليج وجود ندارد.


اما مشكل در ميان عده معدودي از سياسيون و دولتمردان و صاحبان سرمايه‌هاي نفتي است كه با رشوه‌هاي نفتي، تخم نفاق فرهنگي مي‌پراكنند. هيچ مؤسسه و سازمان معتبر غربي، حاضر نيست اصالت نام خليج‌فارس را زير سؤال ببرد، مگر اين‌كه پول خيلي سنگيني دريافت كرده باشد. در بيست سال گذشته، مقالات و كتاب‌هايي كه در دفاع از تغيير نام خليج‌فارس در همين کشورهاي جديد‌التأسيس، منتشر شده، بر سه موضوع استوار است:


1ـ «پليني»، تاريخ‌نگار رومي‌ قرن اول ميلادي در کتاب خود اين دريا را خليج عربي گفته است.
2ـ در سال 1762 «کارستن نيبور» نوشته است: سواحل خليج‌فارس تابع دولت ايران نيست!
3ـ «رودريك اوون» در کتاب «حباب‌هاي طلايي در خليج عربي» نوشته است: در همه نقشه‌هايي که ديده‌ام، خليج‌فارس در آنها ثبت شد‌ه‌، اما من با زندگي در بحرين دريافتم که ساکنان دو سوي اين دريا عرب هستند، پس ادب حکم مي‌کند که ‌اين دريا را «خليج عربي» بناميم.
4ـ كشورهاي عربي بيشتر از ايران هستند.


در کتاب خليج‌فارس، نامي ‌کهن‌تر از تاريخ مفصل به ‌اين شبهه‌ها پاسخ داده شده است. در اينجا قصد ورود به ‌اين مبحث نيست، ولي تكرار آن ادعا‌ها، پاسخ تيتروار زير را ضروري مي‌سازد:


۱ـ مورد نخست، دروغ محض است، چون پليني در کتابش، در دو مبحث جداگانه، از دو خليج؛ يکي با نام خليج عرب و ديگري خليج‌فارس نام برده که خليج عرب، همان خليج عربه (عقبه‌) است که گاهي به درياي سرخ نيز اطلاق شده است، اما او درباره خليج‌فارس نيز شرح مفصلي دارد كه البته با توجه به خطا‌هايي که در ضبط نام‌هاي جغرافيايي دو خليج نامبرده نشان داده، به نظر مي‌رسد وي شخصا به‌ اين دريا‌ها سفر نکرده بود، در حالي که افرادي مانند «نيارخوس»، سردار اسکندر و افراد متعدد ديگري که سراسر خليج‌فارس را پيمود‌ه‌اند، به دقت سواحل و مردمان را شرح داد‌ه‌اند؛ آنان حتي ساکنان اومانا (‌عمان‌) و شهرهايي در داخل شبه جزيره عربي را نيز فارس و ايراني ناميد‌ه‌اند.


2ـ در سال 1762 کارستن نيبور، دقيق‌ترين نقشه خليج‌فارس تا آن زمان را با نام نقشه خليج‌فارس و حتي جزاير سه‌گانه تنب و ابوموسي را براي نخستين بار در نقشه‌هاي جغرافيايي به دقت ترسيم و به نام ايران ثبت کرده است.


3ـ رودريک اوون، نماينده دولت استعماري انگليس و عامل MI5 در بحرين بوده و کتابش را پس از ملي شدن نفت و قطع روابط ايران و انگليس نوشته كه بيشتر يك كتاب سياسي و فاقد ارزش علمي‌ است، ضمن آن که سازمان (‌کنفرانس) يکسان‌سازي نام‌هاي جغرافيايي سازمان ملل کميته UNGEGN قطعنامه‌هاي متعددي دارد که تغيير نام‌هاي جغرافيايي (دريايي مشترک) به رسميت شناخته شده را با هر توجيهي كه باشد، نمي‌پذيرد و محکوم مي‌کند و حتي وجود چند نقشه و يا کتاب دليلي بر تغيير نام نيست، همچنان که در 25 نقشه قرون گذشته، به جاي درياي عمان و بحر عرب، نام درياي پارسي «PERSIAN SEA» به کار رفته، ولي ايران هرگز اين نقشه‌ها را بهانه‌اي براي تغيير نام درياي عرب قرار نداده يا براي درياي خزر چهل نام در کتب و نقشه‌هاي متعددي از 2000 سال پيش به کار رفته و يا در اقيانوس هند، ده‌ها کشور و مليت غير هندي وجود دارند. اين دليل علمي‌ و پذيرفته‌اي نيست.


بديهي است که ‌اندک نقشه و يا نوشته به نفع خليج عربي در برابر سه هزار نقشه، سند و نوشته تاريخي و حقوقي در تأييد اصالت نام خليج‌فارس، ارزش علمي‌ نداشته و به عنوان خطا و اشتباه نويسنده تلقي مي‌شود، همان گونه که دو نفر از جغرافيا نويسان قرون وسطي، درياي خزر را «بحر فارس» و «بحر عجم» ناميد‌ه‌اند!


4ـ پاسخ ادعاي چهارم را مي‌توان در متن كامل مصاحبه آقاي مجدي عمر، معاون اول سابق شوراي دفاع ملي مصر ـ که مجله «الاهرام» درشماره 219- 21/6/ 2001چاپ كرده است، يافت:


«نسل من به ياد دارد كه ما در ايام مدرسه در همه كتب و نقشه‌ها با لفظ خليج‌فارس سر و كار داشتيم، ولي پس از مدتي به آن خليج عربي اطلاق كرديم. اين غير منطقي، رذالت و پستي است؛ اين كه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نمي‌شود نامي‌ تاريخي را تغيير دهيم. حال براي اين كه خود را از اين مخمصه نجات دهيم، فقط آن را خليج مي‌ناميم؛ كدام خليج؟! مگر خليج بدون نام هم مي‌شود».


در كتاب «تطوير العلاقات المصريه الايرانيه» مجموعه نويسندگان، چاپ مؤسسه مطالعات سياسي و استراتژيك الاهرام 2002. قاهره در ص 190 به نقل از آقاي پرفسور دكتر عبدالمنعم سعيد، رئيس مركز تحقيقات سياسي و استراتژيك الاهرام و نويسنده الشرق‌الاوسط چنين آمده است:


«به صراحت تمام بگويم هيچ مدرك و سند تاريخي نديدم كه نام خليج‌فارس را بتوان مستند بر آن تغيير داد. در همه نقشه‌ها و كتب تاريخي و حتي برخي از سخنراني‌هاي ناصر و رهبران انقلاب از خليج‌فارس صحبت شده است.


عده ديگري مانند پرفسور «عبدالهادي تازي»، رئيس گروه عربي نام‌هاي جغرافيايي كنفرانس يكسان‌سازي نام‌هاي جغرافيايي، مطالب مشابهي را نيز اظهار داشته است.

بحران هويت و بمب در حال انفجار
برخي روشنفکران و نويسندگان عرب، ضمن نگراني اظهار مي‌دارند، از کشورهاي عربي خليج‌فارس، تنها يك نام عربي باقي مانده و سنت‌هاي عربي و رسوم محلي به کلي از ميان رفته است. مجلة «المجلة» در شماره 4/10/2006 در مقاله‌اي با نام «بمب در حال انفجار» مفصل به ‌اين موضوع پرداخته است.

تلويزيون الجزيره نيز در برنامه «رو در رو» با پرداختن به ‌اين موضوع از بحران‌هاي اجتماعي و مظاهر فساد و فحشا و جنايت در کشورهاي عربي سخن گفته و علت اين‌که به ازاي هر تلويزيون خبري و عمومي‌ بيشتر از ده شبکه تلويزيوني ويژه رقص و آواز عربي وجود دارد، بررسي كرده است.

پرفسور «فهمي‌ هويدي»، نويسنده مشهور عرب، در مقاله‌اي در الشرق‌الاوسط ـ که بسيار مورد توجه رسانه‌هاي عربي قرار گرفت ـ در همين زمينه چنين نوشته است: «چند روز در امارات بودم و متوجه شدم كه تنها با تعداد اندكي از نزديكانم مي‌توانم عربي صحبت كنم و نگراني من زماني جدي شد كه بر اطلاعاتم افزودند و گفتند در مدارس و دانشگاه‌ها نيز زبان عربي در حال از ميان رفتن است و تنها دروس در حد صرف و نحو به عربي ارايه مي‌شود.

همچنين شنيدم كه مكاتبات رسمي‌ در ادارات نيز با انگليسي انجام مي‌شود. اين فقط مشكل امارات نيست، بلكه به استثناي عربستان سعودي، همه كشورهاي ساحل عربي خليج‌فارس را در بر مي‌گيرد؛ اين همان مطلب ابن‌خلدون است كه مي‌گويد: ملت مغلوب از فرهنگ ملت غالب پيروي مي‌كند. امروزه افراد غير بومي ‌بين 70 تا 80 درصد جمعيت برخي كشورهاي عربي خليج‌فارس را تشكيل مي‌دهند؛ اين نسبت در دبي بيشتر از 90درصد و گويي يک بمب در حال انفجار در منطقه است.


هندي‌ها 60 درصد طبقه كارگر اين كشورها را تشكيل مي‌دهند‌ و 30 درصد پروژه‌هاي عمراني دبي در اختيار هندي‌هاست.روزانه شانزده پرواز بين هند و امارات برقرار است، حقوق بين‌الملل و سازمان‌هاي حقوق بشري براي اين مهاجران، مرتب حقوق و امتيازاتي قايل مي‌شوند؛ حال تصور بكنيد چه چيزي از عروبت و فرهنگ عربي در خليج مي‌ماند؟!! هويت و امنيت خليج در خطر است؛ خطر نفوذ شركت‌هاي غربي و حضور غربي‌ها نيز كمتر از هندي‌ها و آسيايي‌ها نيست.


جالب‌تر از اين مقاله، اظهارنظرهاي فراوان خوانندگان است که در زير مقاله مي‌آيد:
عبدالرحمن يوسف (‌روزنامه نگار)، «مصر»، 13/12/2006 نوشته است: با اين وضع، در منطقه خليج (فارس) مبالغه نيست، اگر بگويم کشورها و فرهنگمان و زبانمان از روي نقشه جغرافيا حذف خواهد شد.


راشد عبدالله المهيري، «الامارات العربية المتحدة»، مي‌نويسد: من شخصا در دبي احساس آرامش ندارم، از دست اين اجانب و فرهنگشان به دشت و صحرا مي‌زنم. کشور در حال انفجار است (‌لا وجود و لا كيان للمواطن في الامارات نهائيا الا صور بعض المسؤولين في الجرائد‌).


نـائل حسن، «المملكة العربية السعودية»

من يک عرب هستم، ساکن سعودي كه هيچ رغبتي براي سفر به امارات متحده عربي ندارم و بيست سال پيش به آنجا سفر کردم و به تازگي نيز سفري داشتم، اما در آنجا عربي نديدم. اگر بخواهم هندي‌ها را ببينم، بهتر است به هند بروم. چرا به امارات بروم؟ چه ارزشي دارد به کشور عربي بروم که در آن عرب نباشد (‌لأنني لو كنت أنوي الإختلاط بالهنود لذهبت إلى الهند بدلا ً من الذهاب إلى دبي... فعلا ً ما قيمة أن تذهب إلى بلد عربي لا عرب فيـه‌)؟

متأسفانه در منطقه تعصبات قومي ‌و جاهلي شديد است. چه اشکالي دارد که مردماني مانند ايراني‌ها و هندي‌ها که از قديم در منطقه بود‌ه‌اند، در عمران منطقه شريک باشند؟ چرا حساسيت‌ها به سمت شرکت‌هاي غربي نيست؟ تا اوايل نيمه دوم قرن گذشته، ايران و هند، قبله عرب‌هاي خليج بود.

منطقه علاوه بر منازعات و بحران‌هاي سياسي از بحران‌هاي متعدد اجتماعي نيز رنج مي‌برد که بخشي از آن ريشه در استعمار دارد، اما بخش ديگري در سوءتفاهم‌هاي فرهنگي و تاريخي و تعصاب طايفه‌اي و قبيله‌اي است. غربي‌ها جهان عرب را دنيايي پر از تناقض و تضاد‌هاي سياسي و اجتماعي مي‌بينند؛ جايي که از يک طرف، تأمين کننده سوخت صنعت غرب است و از سوي ديگر، تأمين کننده سوخت بمب‌هاي انفجاري انتحاري‌‌ها؛ مکاني که بيشترين درآمد سرانه جهان را دارا است، ولي بيشترين تعداد بي‌سواد را نيز در خود جاي داده است.جاي تأسف است که برخي حکومت‌مداران و صاحبان صنايع، به جاي راه حل اساسي براي مشکلات جدي و فوري منطقه به فکر تغيير نام هستند و به جاي ساختن زير بنا‌هاي فرهنگي به ظواهر امر اهميت مي‌دهند.

با اين بحران هويتي که کشورهاي عربي منطقه را تهديد مي‌کند، ترديدي نيست كه تقريبا سه‌مليون بوميان کشورهاي امارات ـ قطر ـ بحرين ـ عمان و کويت از نظر فرهنگي، وضعيت بوميان استراليا و نيوزلند را پيدا مي‌کنند؛ بنابراين، نه رفتارهاي تبعيض‌آميز با مهاجران و نه تغيير نام، نمي‌تواند هويت و فرهنگ از دست رفته را باز آورد.بهتر است پول‌هاي نفتي، صرف عمران و آباداني و ترويج فرهنگ توسعه و صلح شود، نه صرف تغيير نام‌هاي جغرافيايي و همچنين بهتر است راه‌هاي علمي‌تر، منطقي‌تر و حكيمانه‌تر را براي اين مشکل اساسي پيدا کرد.