پيوند ناگسستني ارمنیان با ايران بزرگ
نویسنده : آندرانیک هویان
بنا بر سروده هاي شاهنامه و كتب تاريخي ، سرزمين نخستين و زادگاه ارمنيان ميان درياي مازندران و آمودريا و درياچه آرال بوده است ، و بنابر ونديداد ( بخشي از اوستا ) همين سرزمين خاستگاه آرياييان است ، و از همين روي ارمنيان يكي از تيره هاي آريايي ايران هستند كه متاسفانه بخش زيادي از آن توسط روسها در زمان قاجار از بدنه ايران بزرگ جدا و اشغال گرديد ولي هرگز نه مردم ايران كنوني آنها را جدا از خود مي دانند و نه آنها خود را بيگانه با ايران . به قولي در اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد گروه كثيري از اقوام آريايي از شمال درياي مازندران به سوي جنوب به حركت درآمدند. بخشي از آنان كه ارمنيان بودند ، چون به سرزميني رسيدند ، كه بعدها ، ارمنستان ناميده شد ، در آن سرزمين اقامت گزيدند ، دسته ديگر به حركت خود به سوي جنوب ايران ادامه دادند . ارمنيان امروزه در بسياري از شهرهاي ايران منجمله اروميه و اصفهان و اهواز و . . . سكونت دارند . اميد بسياري بر اين است كه فرزندان ايران زمين بارديگر اين مرزهاي غير حقيقي و استعماري را بردارند و ايران بزرگ با همه مردمانش در كنار يكديگر زندگي نمياند . در كتيبه هاي آشوري سده نهم پيش از ميلاد ، از اقوام «پارسواش» ياد گرديده است كه در حوالي درياچه اورميه زندگي مي كردند.سپس در اوايل سده هفتم پيش از ميلاد در سالنامه هاي آشوري از مردم «پارسواش» نام برده مي شود ، كه با مردم انزان ، به ايلامي هايي كه بر عليه آشور مي جنگيدند ، ياري داده اند
در اواخر سده هفتم پيش از ميلاد ارمنيان به رهبري « باروير » به دولت ماد در براندازي دولت آشور ياري دادند ، و به پاس آن ، باروير رهبر ارمنيان ، به عنوان پادشاه ارمنستان تاجگذاري كرد.
در نظام حكومتي ايران ، در روزگار هخامنشيان ، سومين جايگاه بعد از پارس ها و مادها ، از آن ، ارمنيان بود. سرداران ارمني ، فرماندهي سپاهيان ايران را به عهده داشتند پس از كشته شدن كمبوجيه ، ارمنستان شورش كرد. چون سلطنت بر داريوش مسلم گرديد ، يكي از سرداران ارمني خود به نام «دارشيش» را مامور فرونشاندن شورش ارمنستان كرد. در نبرد داريوش هخامنشي با اسكندر مقدوني ، جناحين راست و چپ سپاه ايران را سپاهيان ارمني به فرماندهي سرداران ارمني تشكيل مي دادند. 6 فرمانده جناح راست يرواند (داماد شاهنشاه هخامنشي ) و فرمانده جناح چپ ميترا اوستس Mitra - ustes بود. پس از پيروزي مقدونيان ، يرواند در ارمنستان ادعاي استقلال كرد و به سلطنت پرداخت. خاندان يروانديان كه بر ارمنستان فرمان مي راندند ، سياست ضد سلوكي داشتند ، و تا حدودي توانستند استقلال ارمنستان را حفظ كنند. در سال 189 پيش از ميلاد ، « آرتاشس » اول كه خود را منسوب به خاندان يروانديان مي كرد ، بر تخت سلطنت ارمنستان جلوس كرد و ارمنستان را به عظمت و قدرت رساند.
تيگران دوم نواده آرداشس ، كه در تاريخ ارمنيان به تيگران كبير اشتهار دارد ، به توسعه سرزمينهاي متصرفي پرداخت و حدود ارمنستان را از شمال ، به آغوانك يا آلبانيا ( ارمنيان به سرزميني كه در قفقاز و در شمال رودخانه كر ، قرار گرفته است ، آغوانك يا آلبانيا مي گويند و نويسندگان فارسي زبان آن خطه را اران مي خوانند. ) از شرق به درياي خزر ، از جنوب تا نزديك فلسطين و از غرب به درياي مديترانه رساند. سپاهيان تيگران دوم طبق توصيف مورخين يوناني ، به غير از ارمنيان شامل اهالي ؛ آذربايجان ، كردوك ، عربها ، گرجيها ، و آلبانها يا آغوانكها ( اهالي اران ) بود.
روابط ايرانيان و ارمنيان در روزگار اشكانيان بسيار صميمانه تر و نزديك تر گرديد ، « اوتوما » دختر تيگران دوم با مهرداد اشكاني شاهنشاه ايران زمين پيوند زناشويي بست. و دختر « آرتاوازد » سوم ( 55 ـ 34 پيش از ميلاد ) با «پاكور» وليعهد و فرزند ارُد ، شاهنشاه ايران زمين ازدواج كرد.در دهه هفتم سده اول ميلادي بلاش اشكاني برادر خود ، تيرداد را به سلطنت ارمنستان منصوب كرد. تيرداد بنيانگذار سلسله اشكاني در ارمنستان گرديد و يك شاخه از سلاطين اشكاني نزديك به چهارصد سال در ارمنستان سلطنت كردند.چون اردشير بابكان سلسله اشكانيان را در ايران منقرض كرد ، شاهزادگان ، رجال و نجيب زادگان اشكاني به ارمنستان گريختند و به پادشاه اشكاني ارمنستان پناهنده شدند. در سال 301 ميلادي مسيحيت دين رسمي ارمنستان اعلام گرديد.
در سال 428 ميلادي سلسله اشكانيان در ارمنستان منقرض شد. اميران ارمنستان به اطاعت دولت ساساني درآمدند. يزدگرد دوم در سال 447 ميلادي فرماني صادر كرد كه در ارمنستان سرشماري به عمل آيد ، پس از سرشماري ماليات سنگيني بر مناطق آباد و همچنين مناطق غير مسكون و ويران ارمنستان وضع كرد. سپس دستور داد ، كه ارمنيان ، بايد دين مسيح را ترك گفته ، پيرو دين زرتشت گردند. در ارمنستان شورايي از اميران ارمني تشكيل گرديد ، و كليه اميران هم پيمان گشتند كه تسليم خواست يزدگرد نشوند.
يزدگرد نيرويي فراوان براي سركوبي ارمنيان به ارمنستان گسيل داشت. در ظهر روز بيست و چهارم ماه مه سال 451 ميلادي در دشت ماكو نبرد خونيني بين ارمنيان به فرماندهي وارتان ماميگونيان ، با سپاهيان يزدگرد در گرفت. وارتان ماميگونيان ، سپهسالار ارمنيان ، همراه با يك هزار و سي و شش تن از سپاهيان و سرداران ارمني در جنگ كشته شدند. شبانگاه كه دو سپاه از يكديگر جدا شدند ، نيروهاي ارمني صحنه كارزار را ترك گفتند. سپاه ساساني بدون اخذ نتيجه بازگشت ، پس از اين نبرد ، يزدگرد ، از تغيير دين ارمنيان منصرف گرديد. فيروز شاهنشاه ساساني ، در سال 460 ميلادي مجددا در صدد زرتشتي كردن ارمنيان برآمد. ارمنيان دوباره سر به شورش برداشتند و سپاهيان فيروز را در نزديكي روستاي « آگور » به سختي شكست دادند. پافشاري پادشاهان ساساني براي تغيير دين ارمنيان باعث گرديد كه ، ارمنيان و ايرانيان كه دو برادر هم خون و هم نژاد بودند از يكديگر فاصله بگيرند.ارمنستان سرزميني است مرتفع ، اين سرزمين ادامه فلات ايران بشمار مي رود.
زبان ارمني يكي از شاخه هاي مستقل زبان هند و اروپايي است كه با زبان فارسي روابط خويشاوندي نزديك دارد ، به روزگار اشكانيان ، ايرانيان و ارمنيان به راحتي زبان يكديگر را درك مي كردند. بسياري از واژه هاي پهلوي اشكاني ، هم اكنون نيز در زبان ارمني مشاهده مي گردد. تعداد كثيري از نامهاي اشكاني به وسيله ارمنيان حفظ گرديده است ، گرچه پاره اي از اين نامهاي اصيل ايراني اينك براي ايرانيان نامانوس و ثقيل به نظر مي رسد.
گاه شماري ارمنيان در ارمنستان باستان همانند گاه شماري ايرانيان ، عبارت بود از: دوازده ماه سي روزه كه پنج روز باقي مانده ( خمسه مسترقه ) را ايرانيان به آخر ماه هشتم و ارمنيان به آخر ماه دوازدهم مي افزودند. هر روز از روزهاي ماههاي ارمنيان همانند ايرانيان نامي خاص داشت.داستانها و افسانه هاي ايراني و ارمني شباهت بسيار بهم دارند و از يكديگر متاثر گرديده اند. آرش كمانگير با جانفشاني و فداكاري و با پرتاب تير ، مرز ايران و توران را تعيين كرد و ايرانيان از حصار خارج گشتند ، و هايگ كمانگير با تيري كه در چشم « بل » دوخت ارمنيان را نجات داد.براي آگاهي بيشتر از زبان ، نامهاي ارمني دين ، و همچنين جشنها و اعياد مشترك ايرانيان و ارمنيان ، به طور اختصار توضيحاتي داده مي شود.
زبان ارمني
زبان ارمني يكي از زبانهاي آريايي است كه با زبان پارسي پيوندي ناگسستني دارد.متجاوز از يك سده است كه پژوهشگران به مطالعه زبان ارمني پرداخته اند و با تعداد بيشماري از واژه هاي پارسي در زبان ارمني برخورد كرده اند. پاره اي از خاورشناسان پس از مشاهده اين واژه هاي همانند ، گمان كردند زبان ارمني ، مانند زبان اوستايي و پهلوي يكي از شعبه هاي زبان ايراني است.
هوبشمان Hubshmann دانشمند آلماني ، پس از تطبيق كلمات مترادف در زبانهاي پارسي و ارمني اعلام داشت كه زبان ارمني يكي از شاخه هاي مستقل زبان آريايي است و از رشته زبان فارسي نمي باشد ؛ ولي زبانهاي ارمني و پارسي داراي روابط خويشاوندي نزديكند و بخشي از كلمات اين دو زبان مشابه يكديگرند.زبان ارمني هنگام تكامل ، به علت وجود شرايط سياسي و فرهنگي و اقتصادي خاص ، تركيب كلمه هاي خود را تا اندازه اي از زبان پارسي گرفته است. چنانكه از يازده هزار كلمه هاي ريشه اي زبان ارمني ، يكهزار و چهارصد و يازده كلمه آن از زبان فارسي است. در روزگار هخامنشيان زبان فارسي در ارمنستان رواج بسيار داشت و طبقه هاي بالاي جامعه ارمنيان براي گفتگو از زبان پارسي استفاده مي كردند.
در روزگار شاهنشاهي اشكانيان بويژه ، پس از آنكه تيرداد اشكاني به تخت سلطنت ارمنستان نشست و بنيانگذار سلسله اشكاني در اَرمنستان گرديد ، تعداد بيشماري از واژه هاي پهلوي به زبان ارمني وارد شد.
يكي از پژوهشگران ارمني به نام اديك مهرابي ( 1 ـ آرين ) با بهره گرفتن از «فرهنگ ريشه شناسي ارمني» تاليف هراچيا آجاريان ، ايرانشناس و زبان شناس بزرگ ارمني ، به تحقيق در واژه هاي همانند ارمني و فارسي پرداخت و فرهنگي به نام « فرهنگ واژه هاي همانند ارمني ، اوستايي ، پهلوي ، پارسي …» فرآهم آورد. و تنها در كتاب نخست اين فرهنگ يكصد و سي ويك واژه همانند در زبانهاي پارسي و ارمني كه با حروف آ ، آغاز مي گردد معرفي كرده است . متاسفانه اين كار پر ارج ادامه نيافت. آثاري كه از زبان پهلوي اشكاني در دسترس پژوهشگران قرار داد ، اندك است و در نتيجه آگاهي از زبان پهلوي اشكاني به كلماتي محدود مي گردد كه در اين آثار به كار رفته اند از اين رو ، براي يافتن كلمات بيشتر ، زبان ارمني مي تواند پژوهشگران را ياري فراوان دهد ؛ زيرا كه زبان ارمني گنجينه اي است سرشار از واژه هاي زبان پهلوي. در زبان ارمني كلماتي وجود دارد كه از زبان پارسي وارد زبان ارمني شده است ، ولي اين كلمات در زبان فارسي كنوني ديده نمي شود مانند :
زبان پهلوي - زبان ارمني - زبان فارسي كنوني
آپاستاك - آپاستاك - اسب سوار
بازواك - باژاگ - استكان
اَزدAzd - آزد - اطلاع
مارت -مَرت مارتِ - انسان
زاهاك - زاواك - اولاد فرزند
اَرژان - آرژان - برازنده(مناسب)
گپيك - گابيگ - بوزينه
اَپاستان - آپاستان - پناه
ويجير - وجير - حكم
افراشك - هروشاك - حلوا
آرماو - آرماو - خرما
آهوك - آهوك زيان ـ ناپاكي
دسپان - دسپان - سفير
آپاستامپ - آپاستامپ - شورش(طغيان)
اوژ - اوژ - قدرت
ويستاخو - وسداح - گستاخ
وَرس - وارس - مو (موي سر)
آزگ - آزگ - ملت
دو حرف “ AK “ آخر برخي از كلمه ها در زبان پهلوي ، در زبان فارسي كنوني تبديل به « ه » شده ، ولي در زبان ارمني تغييري نكرده و ثابت مانده است مانند :
زبان پهلوي - زبان فارسي كنوني - زبان ارمني
پامبك - پنبه - بامباگ
دايك - دايه - داياك
ديباك - ديبا - ديباگ
كارك - كَرك كره - كاراك
ژمانگ - زمانه - ژاماناگ
تعدادي كلمه ها در زبان پهلوي ، ارمني و فارسي كنوني وجود دارد كه تقريبا مشابه يكديگرند و هم اكنون نيز اين كلمه ها مورد استفاده قرار مي گيرند ، مانند :
زبان پهلوي - زبان فارسي كنوني - زبان ارمني
آخور - آخور - آخور
آزات - آزاد - آزاد
استر - آستر - آسدر
اپسوس - افسوس - آپسوس
اندام = هندام - اندام - آندام
پَتكار - پيكار - بايكار
رزم - رزم - رازم
دوشوار - دشوار - دژوار
سوگ - سوگ - سوگ
كبوت - كبود - گابويد
نامهاي ارمني
در عصر هخامنشيان ، خصوصا در روزگار اشكانيان ، ايرانيان و ارمنيان از نامهاي يكساني استفاده مي كردند. اين نامهاي اصيل اقوام آريايي ، تا اواخر روزگار ساسانيان نيز در ايران مورد استفاده قرار مي گرفت ، ولي پس از حمله تازيان ، اندك اندك ، نامهاي زيباي ايراني به دست فراموشي سپرده شد ؛ ولي ارمنيان با نهادن اين نامهاي اصيل بر فرزندان خود ، باعث زنده ماندن آنها گرديدند. هم اكنون بسياري از اين نامهاي ايراني ، براي ايرانيان نامانوس است.
تعدادي از نامهاي ايراني كه ارمنيان تاكنون آنها را حفظ كرده اند به شرح زير است.
آرداشس ـ از نامهاي پهلوي است به معني با عدالت فرمانروايي كردن.
آرداوازد ـ از نامهاي روزگار هخامنشيان ، به معني كسي كه بي گناهيش ثابت شده است ( نام يكي از فرمانداران ارمنستان در زمان هخامنشيان ).
آرتاباز ـ در اوستا Artapana و در پهلوي Artaban به معني پشتيبان راستي و درستي.
آروسياگ ـ از نامهاي اشكاني است كه بر دختران مي گذاردند ، …
آرشاك ـ همان اشك يا ارشك است ، آرشاك يكي از بزرگان پارت و بنيانگذار دودمان اشكاني است. آرشاك در اوستا Arshaka به معني مرد يا دلير آمده است. ضبط صحيح اشك ، ارشك است و در واقع نام صحيح اشكانيان ارشكانيان است.
آرشام ـ نام نياي داريوش بزرگ. به نوشته كتيبه بيستون ، آرشام يعني دلير و كسي كه نيرويي همانند خرس دارد.
آرشاوير ـ نام ديگر فرهاد چهارم اشكاني …
آشخن ـ آنوش ـ يعني هميشه جاويدان ـ بي مرگ.
آنوشاوان ـ در پهلوي انوشك روان به معني داراي روح جاويدان كه در فارسي كنوني انوشيروان شده است.
بارتو Bartev ـ به معني قد بلند و قوي هيكل از اسامي اشكاني است.
باگراد ـ در پارسي باستان Baga به معني خدا و Data به معني داده كه معني دو جزء باهم عبارت است از خدا داد.
خورن ـ از اسامي پهلوي به معني خور ، خورشيد ، آفتاب كه در پهلوي خُورشيت Khorshet بوده است.
درداد Drdad ـ ( تيرداد ) به معني داده ايزد تير.
زاوار ـ ساناتروك ـ گارن ـ هامازاسب
سورن ـ از ريشه اوستايي Thura ( در پهلوي سوره ) به معني دلير و پهلوان ، توانا ، يونانيان آن را سورينا و سورنا نوشته اند.
سورن نام سردودمان خاندان سورن يكي از هفت خاندان بزرگ ايران در روزگار اشكانيان ، است. بزرگ اين خاندان درگاه تاجگذاري شاهنشاهان اشكاني ، تاج بر سر شاهنشاه مي نهاد ، سورن نام بزرگترين سردار ارد ، اشك سيزدهم است كه كراسوس سردار رومي را به سختي شكست داد.
شاهن ـ به معني باز سفيد بزرگ ، در فارسي كنوني شاهين ـ شاهين يكي از بزرگترين سرداران خسرو پرويز بود.
گورگن ـ يعني گرگ شجاع … گرگين نام پهلوان ايراني پسر ميلاد است.
ماسيس ـ نام دختر « سي زين » از خاندان سورن نام شهزاده ايراني در سنگ نوشته چين. ارمنيان به كوه آرارات ، ماسيس مي گويند.
ميهران ـ به معني وابسته به مهر از نامهاي اشكانيكه در فارسي كنوني به صورت مهران به كار مي رود. مهران نام سر دودمان خاندان مهران ، يكي از هفت خاندان بزرگ در روزگار ساسانيان است.
نائيري ـ يا نائيريكا ، واژه اوستايي است كه در اوستا براي بانوان پارساي شوهر كرده به كار برده شده ، و به معني زن نيكوكار و يزدان پرست است.
نريمان ـ نام پدر سام پهلوان ايراني … نريمان يعني داراي روح مردانگي است.
واراز ـ واژه اوستايي واراز در فارسي كنوني به صورت گراز به كار مي رود. گراز در ايران باستان نشانه زور و نيرو بوده …
وارت ـ يعني گل . در ايران باستان ورت ، ورته و در ارمني وارت ، وارتان.
وارداپت ـ نام بغدات كه در روزگار شاپور يكم مي زيسته و نام او در سنگ نوشته كريتر در « كعبه زرتشت » آمده است. ارمنيان به خليفه خود وارداپت مي گويند.
وارتان ـ نام اشك نوزدهم و نام دادوري است كه به روزگار اردشير بابكان ميزيسته
واقارش ـ واقارش ـ واقارشاك ـ واهاگن ـ
واهرام ـ بهرام فارسي ، شكل قديمي تر بهرام ، ورهرام ، ورثرقنه به معني پيروزي ، در پهلوي به صورت ورهران يا ورهرام به كار رفته است.
يرواند ـ از نامهاي پهلوي به معني سريع.
هايرابد ـ سركرده كليسا ، يكي از مقامهاي كليسا ، در پارسي به صورت هيربد.
دين ارمنيان
درباره دين ارمنيان پيش از پذيرفتن دين مسيح ، به احتمال بسیار قوی مهرپرستی بوده است . پس از آنكه در سال 301 ميلادي به كوشش گريكورلوساوريچ دين مسيح ، دين رسمي ارمنستان گرديد. براي قطع علايق و وابستگيهاي ارمنيان از دين ایرانی خود ، كليه آثار معابد ايزدان پيش از مسيحيت را در سراسر ارمنستان نابود كردند.اكثر محققيني كه دين پيش از مسيحيت ارمنيان را مورد تحقيق و بررسي قرار داده اند ، فقط نام تعدادي از ايزدان مورد پرستش ارمنيان را فهرست وار ذكر كرده اند . پاره اي از اين ايزدان ، از ايزدان اقوام آريايي مي باشند ، مانند ، آرامازد(اورمزد) ميهر ( مهر ) تير و آناهيت.در مورد مهر ، اين ايزد خاص اقوام آريايي ، فقط اكتفا به بردن نام آن ميكنند و بي تفاوت از كنار آن مي گذرند ؛ در صورتي كه مهرپرستي در ارمنستان رواج بسيار داشت و اين آيين سراسر ارمنستان را فراگرفته بود.در سال 1907 ميلادي در بغازكوي ( در شرق آنكارا ) كتيبه اي سفالين كشف گرديد ، متن كتيبه مزبور معاهده اي بود كه در حدود سال 1450 پيش از ميلاد بين دو قوم هتيت و ميتاني بسته شده بود و در آن به چهار ايزد مورد اعتماد آقوام آريايي سوگند ياد شده بود ؛ اين چهار ايزد همان ايزدان مذكور در ريگ ودا، خداي هنديهاي آريايي مي باشند. كه يكي از آنان ميثرا يا مهر است.حداقل از سده چهاردهم پيش از ميلاد ، در سراسر سرزمينهاي اقوام آريايي در قاره آسيا ، كه شامل هند ، ايران ، قفقاز ، آسياي صغير مي گرديد ، ايزد مهر مورد پرستش بود.از دوره هخامنشيان مخصوصا از عهد اردشير دوم ، نام ميثره ( مهر ) و آناهيتا صريحا در كتيبه هاي هخامنشي ديده مي شود.
هرودوت مي گويد خشايارشا ، هنگام عبور از تنگه داردانل ، براي ايزد مهر مراسم قرباني بجا آورد.اشك ششم ( 174 تا 136 پيش از ميلاد ) نخستين پادشاه اشكاني است كه به آيين مهرپرستي گراييد و بر خود نام مهرداد نهاد ( مهرداد يعني داده ايزد مهر)
از دهه هفتم سده اول ميلادي يك شاخه از خاندان شاهنشاهان اشكاني در ارمنستان به سلطنت پرداختند. تيرداد ، نخستين پادشاه اشكاني ارمنستان ، پيرو آيين مهر بود. و مردم ارمنستان تيرداد را بسيار دوست مي داشتند.به حدي كه او به صورت يكي از قهرمانان ارمنيان درآمد و از آن پس پرستش مهر در ارمنستان گسترش بسيار يافت. زمانيكه تيرداد ، برادر بلاش شاهنشاه اشكاني ايران زمين ، به پادشاهي ارمنستان برگزيده شد ، كشمكش فراواني را بين ايران و روم پديد آورد ؛ بلاش و نرون ، قيصر روم ، سرانجام توافق كردند كه تيرداد ، تاج پادشاهي ارمنستان را از دست نرون بگيرد.
تيرداد در سال 65 ميلادي عازم روم گرديد و در سال 66 ميلادي تاج پادشاهي ارمنستان را از دست نرون دريافت كرد. تيرداد چون به حضور نرون رسيد ، براي خوش آمد نرون به او گفت كه ، وي را مانند مهر خداي خود پرستش خواهد كرد ، تيرداد نرون را دعوت به پذيرفتن آيين مهر كرد و نرون به آيين مهر گرويد.
در ارمنستان مهرپرستي ، به تدريج ، پرستش ساير ايزدان را تحت الشعاع خود قرار داد ، در ارمنستان باستان ، همانند ايران باستان ، هر روز از روزهاي ماه نامي داشت ، هشتمين روز ماه ميهر ( مهر ) نام داشت. هفتمين ماه از ماههاي سال ارمني مه هه كان Mehekan ناميده مي شد. ( مه هه كان نامي است ماخوذ از مهر ).
پاره اي از نامهاي ارمني از دو جزء تشكيل گرديده است كه جزء اول آن مهر است مانند ميهرداد ( يعني داده مهر ) ميهرانوش ( يعني دختر مهر ) ميران ( پرستشگاه مهر و آتشين ) و مهروژان.
در روزگار اشكانيان خورشيد و مهر را يكي مي شمردند.
چون از چرخ گردنده بفروخت مهر
بياراست روي زمين را به چهر
يكي از سوگندهاي رايج ميان ارمنيان سوگند به آفتاب است.مهرابه هاي مهرپرستان به سوي شرق ساخته ميشد ، تا اولين پرتو خورشيد وارد آن گردد ، محراب در كليساها فرق مختلف مسيحيت ، جهت خاصي ندارد ، ولي محراب كليساهاي ارمني بسوي شرق است ، بسويي كه آفتاب ( مهر ) از آنجا طلوع مي كند ، همان سويي كه محرابهاي مهرپرستان در جهت آن ساخته ميشد. در روزگار هخامنشيان و اشكانيان ، ايزدان يكساني مورد پرستش ايرانيان و ارمنيان بود ، در ايران هخامنشي ؛ ميثرا ( مهر ) ، آناهيتا و اهورامزدا ، سه ايزد اقوام آريايي مورد پرستش بودند ، در ارمنستان نيز همان ايزدان پرستش مي شدند.آگاتانگقوس ، مورخ شده چهارم ميلادي ، نام پاره اي از معابدي را كه پس از پذيرفتن دين مسيح در ارمنستان ويران كردند نام مي برد كه عبارتند از :
معبد آرامازد ( اورمزد ) در قلعه هان ، معابد آناهيتا در شهرهاي آرتاشاد و پرز و معبد مهر در باگاياريچ.
در روزگار اشكانيان در ارمنستان پرستش مهر عموميت يافت ، به حدي كه تا اين عصر نيز آثار و علايم و شواهد آن در بين ارمنيان به خوبي مشاهده مي گردد. تا پايان پادشاهي اشكانيان ، دين ايرانيان و ارمنيان يكي بود و ايزدان يكساني مورد پرستش هر دو جامعه قرار داشت.
جشنهاي مشترك ارمني ايراني نژاد
ايرانيان و ارمنيان از ديرباز جشنهاي مشتركي داشته اند. اين جشنها ، از جشنهاي خاص اقوام آريايي است و ارتباطي با دين خاصي ندارد. بعدها اين جشنها با بعضي از اديان ارتباط داده شد.
از قديمي ترين جشنهاي ايرانيان و ارمنيان جشن تيرگان ، آب پاشان يا آب ريزان است ، ارمنيان اين جشن را « وارداوار » مي نامند.
در گاه شماري ايران باستان ، سال دوازده ماه سي روزه تقسيم مي گرديد كه سيصد و شصت روز مي شد. پنج روز باقي مانده را ( خمسه مسترقه ) به طور معمول به آخر ماه هشتم مي افزودند. هر روز از روزهاي ماه نامي خوانده مي شد كه به طور معمول ، نام يكي از امشاسپندان و يا يكي از فرشتگان آيين زرتشتي بود. زمانيكه نام روز و ماه باهم موافق مي افتاد ، آن روز را جشن مي گرفتند. سيزدهمين روز ماه ، تير نام داشت. در روز سيزدهم تير ( روز تير در ماه تير ) جشن تيرگان گرفته مي شد. جشن تيرگان يا آب پاشان كه در فصل تابستان و هنگام كمي باران برگزار مي گرديد ، در حقيقت نوعي مراسم طلب باران بود. اين جشن از كهن ترين جشنهاي ملي ايرانيان است ، … در جشن تيرگان يا آب پاشان مردم بر روي يكديگر آب مي پاشند.
كهن ترين سندي كه در آن از برگزاري جشن تيرگان در دوره مادها اشاره شده است ، تلمود بابل و تلمود اورشليم است. در تلمود اورشليم چنين آمده است :
«… در بابل سه جشن دارند. و در مدي سه جشن ، جشنهاي بابلي عبارت است از موهري ، كونوني ، كونوتا و جشنهاي مدي ، نوسردي ، تريسكي و مهرنكي. در تلمود بابلي جشنهاي ايرانيان را با تصحيف زياد چهار عدد ذكر كرده است.
… در تلمود بابلي ، همانگونه كه لازاروس گولد شميدت ، مترجم تلمود به زبان آلماني ، اشاره كرده ، چهار جشن است ، ولي در تلمود اورشليم كه فقط نام سه جشن مادي آمده ، اسامي به نسبت واضح تر است ، اين نامها عبارتند از :
موتردي ـ تريسكي و مهرنيكي كه به آساني مي توان تشخيص داد كه همان نوسرد ، تيرگان و مهرگان است ، و اين مطلبي است كه تاكنون چند نفر از دانشمندان ، آن را بيان و تاييد كرده اند.
… تازيان ، كه پس از زوال دولت ساساني به ايران زمين تاختند ، با تمدن و فرهنگ گرانبار ساساني مواجه گشتند و مهاجم به ظاهر پيروز ، نه فقط موفق به قطع دلبستگي و پيوندهاي اين ملت كهنسال با جشنهاي ملي و سنن باستاني نگرديد ، بلكه به سبب تمدن و فرهنگ درخشان و برتر ايران زمين ، حتا مجبور به پذيرش و اجراي برخي از جشنهاي ايرانيان گرديد. ايراني پاك نهاد آريايي نژاد ، جشن تيرگان را فراموش نكرد و همانند ساير جشنها و سنن ملي ، آن را بزرگ و گرامي داشت و در حفظ و برگزاري آن پايمردي كرد.
ابوريحان بيروني از جمله نخستين نويسندگان ايراني است كه در مورد تيرگان مطالبي نوشته و علت برگزاري جشن تيرگان را جنگ افراسياب توراني و منوچهر ايراني دانسته است. ولي نكته بسيار با ارزش داستان ابوريحان بيروني جانبازي آرش در راه ميهن و پرتاب تير به وسيله اوست ؛ چون با وجود اين كه آرش آگاهي كامل داشت كه در صورت پرتاب تير ، بدنش پاره پاره خواهد شد ، ولي مانند هر ايراني پاك نژاد ، جان بركف نهاد و آماده جانبازي در راه وطن گرديد. ابوريحان در اين مورد چنين مي نويسد :
« روز سيزدهم آن روز تير است و عيدي است تيرگان نام دارد براي اتفاق دو نام. و براي اين جشن دو سبب است يكي آن است كه افراسياب چون به كشور ايرن غلبه كرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت ، منوچهر از افراسياب خواهش كرد كه از كشور ايران به اندازه پرتاب يك تير در خورد به او بدهد ، و يكي از فرشتگان كه نام اسفندارمز بود حاضر شد و منوچهر را امر كرد كه تيروكمان برگيرد ، به اندازه اي كه به سازنده آن نشان داد ، چنانكه در كتاب اوستا ذكر شده ( آرش ) را كه مردي با ديانت بود حاضر كردند و گفت تو بايد اين تير و كمان را بگيري و پرتاب كني ، و آرش برپا خاست و برهنه شد و گفت اي پادشاه واي مردم بدن مرا ببينيد كه از هر زخمي و جراحتيو علتي سالم است و من يقين دارم كه چون با اين كمان اين تير را بيندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود. ولي من خود را فداي شماكردم ، سپس برهنه شد و به قوت و نيرويي كه خداوند به او داده بود كمان را تا بناگوش خود كشيد و خود پاره پاره شد ، خداوند باد را امر كرد تا تير او را از كوه رويان بردارد و باقصاي خراسان كه ميان فرغانه و طبرستان است پرتاب كند و اين تير در موقع فرود آمدن به درخت گردوي بلندي گرفت كه در جهان از بزرگي مانند نداشت و برخي گفته اند كه از محل پرتاب تير تا آنجا كه افتاد هزار فرسخ بود. و منوچهر و افراسياب به همين مقدار زمين صلح كردند و اين قضيه در چنين روزي بود و مردم آن را جشن گرفتند ، منوچهر و ايرانيان را در اين حصار كار سخت و دشوار شده بود ، به قسمي كه ديگر به آرد كردن گندم و پختن نان نمي رسيدند زيرا طول مي كشيد و گندم و ميوه هاي كال را كه هنوز نرسيده بود مي پختند و بدين جهت پختن ميوه و گندم در اين روز رسم شده … »
ابوريحان بيروني در جايي ديگر در مورد جشن آب پاشان مي نويسد :
« …و در اين روز مردم به يكديگر آب مي پاشند و سبب اين كار همان اغتسال است و برخي گفته اند كه علت اين است كه در كشور ايرن ديرگاهي باران نباريد و ناگهان به ايران سخت بباريد و مردم به اين باران تبرك جستند و از اين آب به يكديگر پاشيدند و اين كار همين طور در ايران مرسوم بماند.»
گرديزي ، مورخ سده پنجم هجري قمري ، انگيزه برگزاري جشن تيرگان را همانند ابوريحان بيروني قهرماني و تيراندازي آرش مي داند …
تا پايان عصر صفويه جشن تيرگان يا آبريزان ، در سراسر ايران زمين برگزار ميگرديد. از شاهان صفوي ، شاه عباس توجه بسيار به اين جشن نشان مي داد و به صورت يكي از جشنهاي مورد علاقه شاه عباس در فصل تابستان در آمده بود. و علاقه پادشاه صفوي به برگزاري اين جشن به حدي بود كه گاهي خود نيز در مراسم آن شركت مي جست و بر روي مردم آب مي پاشيد.
بيشتر مورخان ، سياحان و سفراي كشورهاي اروپايي مقيم دربار شاه عباس از علاقه او به اين جشن مطالب بسياري نوشته اند.
از قرن دوازدهم هجري قمري اندك اندك ، اين جشن شادي آفرين ، به دست فراموشي سپرده شد و فقط زرتشتيان ايران در حفظ آن كوشيدند و تا هم اكنون نيز ، آنرا در روز سيزدهم تيرماه برگزار مي كنند.
جشن وارداوار ارمنيان
در گاه شماري ارمنستان باستان يك سال عبارت بود از دوازده ماه سي روزه كه پنج روز ( خمسه مسترقه ) به آخر ماه دوازدهم مي آفزودند كه بر رويهم سيصدوشصت و پنج روز ميشد. روز اول خمسه مسترقه ارمنيان مصادف با ششم اگوست بود كه جسن « وارداوار » گرفته مي شد.در اينجشن ارمنيان بر روي يكديگر آب مي پاشيدند و كبوتر پراني مي كردند.اكثر محققاني كه اعياد پيش از مسيحيت ارمنيان را مورد بررسي و تحقيق قرار داده اند ، جشن « وارداوار » يا آب پاشي را مربوط به الهه « آستقيگ » ، يا آناهيت ( آناهيد ) مي دانند. « به موجب افسانه هاي ارمني ، آستقيگ الهه زيبايي ، باروري ، حاصلخيزي و « حافظ آبها» بود. در جشن الهه مزبور ، مسير حركت او را با گل مي آراستند. گل سرخ قبلا سفيد رنگ بود ، اما هنگامي كه آستقيگ با پاي برهنه بر روي گلها گام نهاد ، خارهاي گلها پاي او را مجروح ساختند ، و از خون الهه آسقيگ گلهاي سفيد به رنگ سرخ در آمدند. »
جشن سده و جشن درندز Drendez
از ديگر جشنهاي مشترك ايرانيان و ارمنيان جشن آتش افروزي است ، كه ايرانيان آن را جشن شده و ارمنيان جشن « درندز » مي گويند. اين جشن نيز از جشنهاي خاص اقوام آريايي است ، كه بعدها ، همانند ساير جشنهاي اقوام آريايي ، پيرايه هايي بر آن بستند و در پاره اي موارد در قالب جشنهاي مذهبي در آوردند.
در مورد انگيزه افروختن آتش در جشن سده ، كه در آبان روز از ماه بهمن (دهم بهمن ماه ) برگزار مي گرديد ، هريك از نويسندگان و شعرا روايتي دارند.
فردوسي نامور ، پيدايش جشن سده را به هوشنگ شاه پيشدادي نسبت داده و مي گويد : هوشنگ شاه پيشدادي در شكارگاه به ماري سياه و بزرگ برخورد ، سنگي گران به سوي مار پرتاب كرد ، آن سنگ به سنگي ديگر برخورد كرد و جرقه برخاست ، جرقه در خس و خاشاك اطراف سنگ ، آتش پديد آورد. مار گريخت ، هوشنگ شاه پيشدادي ، براي پيدايش آتش با اطرافيان خود به جشن و سرور پرداختند.
شب آمد برافروخت آتش چو كوه
همان شاه در گرد او با گروه
يكي جشن كرد آن شب باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده كرد
ز هوشنگ ماند اين سده يادگار
بسي باد چون او دگر شهريار
جشن درندز Drendez ـ در ارمنستان باستان آتش به عنوان عنصري كه داراي صفات زنانه است به حساب مي آمده و همياري نزديكي با آب ، به عنوان عنصري كه صفات مردانه دارد ، داشته است.
در افسانه هاي كهن ارمني آمده است ، كه در قله كوه پاقات خانه ي آرامازد (اورمزد) و آستقيگ قرار داشت در قله پايين تر به سمت جنوب شرقي ، خانه آتش بود ، آتشي خاموش نشدني ، خداي آتش بي پايان ، در پاي كوه چشمه اي عظيم وجود داشت. آنها ( خواهر ) آتش و ( برادر ) چشمه را سوزاندند. در غارهاي اين صخره دو اژدها زندگي مي كردند ؛ شيطان صفت و سياه رنگ كه مردان جوان و دختران باكره ، به پاي آنها قرباني مي شدند ؛ شيطانها در حاليكه از اين خونريزي شاد مي شدند ، قيافه هاي وحشتناك به خود مي گرفتند و نور و رعد و برق خروشاني ، از طريق محراب آتش و چشمه بوجود مي آورند.به دليل آنكه آتش را خواهر و چشمه را برادر مي خواندند ، هيچ كس خاكستر را دور نمي ريخت بلكه آنها را با اشكهاي برادر ( چشمه ) پاك مي كردند.
به سبب از بين رفتن كليه آثار اعياد پيش از مسيحيت در ارمنستان ، آگاهي در مورد جشن آتش افروزي مبهم است و اندك. پذيرفتن جشن « درندز » در زمره اعياد كليساي ارمني ، مبين علاقه شديد و ناگسستني ارمنيان به اين جشن بوده است.