قرارداد 1820م/1235ه.ق، زمینه نفوذ و سیطره انگلستان بر کشورهای خلیج فارس

قرارداد 1820م/1235ه.ق، زمینه نفوذ و سیطره انگلستان بر کشورهای خلیج فارس

دو دهه اغاز قرن نوزده و به خصوص مقطع 1820 در تاريخ روابط كشورهاي خلیج فارس با انگلستان از اهميت خاصي برخوردار است. در اين مقطع انگلستان با بهانه وجود دزدي دريايي چند دور تهاجم نظامي را به سواحل جنوبي خليج فارس صورت داد كه به انعقاد قراردادي سرنوشت ساز براي خلیج فارس منجر شد. از اين پس يك سري قراردادهاي مكمل ميان اين كشور با ساكنين سواحل خليج فارس به امضا رسيد كه در تعيين جايگاه اين كشور در كل خاورميانه اسلامي اهميت داشت

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۹۳۳

بازدید دیروز

۲۸۸۶

بازدید ماه

۲۲۴۴۲

بازدید کل

۹۰۳۹۲۶۴

افراد آنلاین

۱۷۶

قرارداد 1820م/1235ه.ق، زمینه نفوذ و سیطره انگلستان بر کشورهای خلیج فارس

تاریخ:۱۳۹۰/۰۲/۰۶

 

قرارداد 1820م/1235ه.ق، زمینه نفوذ و سیطره انگلستان
بر کشورهای حوزه خلیج فارس

 

نویسنده: سلمان قاسمیان

دانشجوی دکترای تاریخ ایران از دانشگاه اصفهان 

دانلود کامل پژوهش


چکيده:
دو دهه اغاز قرن نوزده و به خصوص مقطع 1820 در تاريخ روابط كشورهاي خلیج فارس با انگلستان از اهميت خاصي برخوردار است. در اين مقطع انگلستان با بهانه وجود دزدي دريايي چند دور تهاجم نظامي را به سواحل جنوبي خليج فارس صورت داد كه به انعقاد قراردادي سرنوشت ساز براي خلیج فارس منجر شد. از اين پس يك سري قراردادهاي مكمل ميان اين كشور با ساكنين سواحل خليج فارس به امضا رسيد كه در تعيين جايگاه اين كشور در كل خاورميانه اسلامي اهميت داشت. اين جريان در نهايت به سلطه همه جانبه انگلستان و سپس امريكا بر منابع اقتصادي خاورميانه منجر شد. در اين تحقيق به برررسي نقش قرارداد 1820 در نفوذ روز افزون انگلستان در خليج فارس و سپس تسلط اين كشور بر سرزمين هاي اسلامي و به خصوص خاورمينه خواهيم پرداخت.

كليد واژه: انگلستان،‌خلیج فارس، روابط سياسي و اقتصادي، قرارداد 1820


مقدمه:
دهه دوم قرن نوزده نقطة عطفي در وقايع و رويدادهاي خليج فارس و به طور كلي خاورميانه اسلامي تا عصر حاضر به شمار مي رود. به همان نسبت که آغاز قرن شانزدهم مقطع مهمي در ظهور كشور هاي اروپايي در سرزمين هاي اسلامي است ، آغاز قرن نوزدهم مقطع مهمي در حضور سياسي و نظامي اروپا و مهمتر از همه انگلستان در اين مناطق است . اهميت اين مقطعدر تاريخ خلیج فارس از اين روست كه براي درك چگونگي نفوذ و تسلط كشور هاي اروپايي و به ويژه انگلستان و آمريکا بر سرزمين هاي اسلامي فهم اين دوره ضروري است. اگرچه تسلط انگلستان بر اين مناطق در نيمه دوم قرن نوزده نمود يافت اما بايد گفت كه واقفند که سال 1235 ه. ق يا1820م ، بهترين مقطع براي شناسايي آغاز اين مسئله است. در اين مقطع انگلستان با انعقاد قراردادهائي با شيوخ عرب سواحل جنوبي خليج فارس براي نخستين بار واحدهاي سياسي با هويتي مستقل از سرزمين ايران و عثاني ايجاد نمود.


بر اين اساس تحقيق حاضر بر آن است كه به بررسي زمينه هاي تسلط انگلستان بر خاورميانه اسلامي و مهمترين نكات هاي آن با محوريت قرار دادن قرارداد 1820 بپردازد. در اين مقاله نگارنده با روشي توصيفي - تحليلي و مبتني بر اسناد و مدارك تاريخي در صدد است تا با بررسي و مقايسه اسناد به دو سئوال اساسي ذيل پاسخ دهد:


1- قرارداد 1820 تا چه حدي در تسلط انگلستان بر سرزمين هاي اسلامي و ه خصوص خاورميانه نقش داشته است؟
2- با توجه به وقايع مياني سال هاي 1820 تا 1920 يعني زمان توجه جدي انگلستان به اكتشافات نفتي در خاورميانه دولت انگلستان تا چه اندازه توانست شيوخ را نسبت به پيروي از سياست هاي خود ترغيب نمايد؟

شرايط سياسي حاكم بر خليج فارس در آغاز قرن نوزدهم
در اوايل قرن 19 هر دو قدرت حاكم بر خلیج فارس، يعني ايران و عثماني گرفتار مسائل داخلي و مرزي بودند. ظهور قدرتهاي جديد اروپا در منطقه بر مشکلات آنان افزود و زمينه براي ظهور قدرت سياسي و نظامي انگلستان فراهم شد. در اواخر قرن 18 همزمان با پايان حضور كشورهاي اروپاي جنوب غربي در اين منطقه دولتمران انگليسي بر اين نكته واقف بودند که اگر کشورهاي بزرگ اسلامي و به ويژه ايران و عثماني، بيش از پيش، گرفتار مسائل داخلي و خارجي خود باشند، مي‌توان خليج‌فارس و به طور كلي شبه جزيره عربستان و سرزمين هاي مياني درياي خزر و مديترانه و خليج فارس را همچون مناطق ديگر تحت سلطه خود درآورند (گريوز1380، ص7) در واقع سياست انگلستان براي نفوذ در سرزمين هاي اسلامي با ديگر استعمارگران همچون پرتغال تفاوت داشت. اين كشور هرگز با به كارگيري مستقيم نيروي نظامي، قدرت خود را بر اين نواحي تحميل نكرد و همواره خود را حامي صلح و امنيت در سرزمين هاي اسلامي نشان داد نشان داد، تا جائي که تا پايان حضور مستقيم انگلستان در شرق تنگه سوئز و خاورمينه اسلامي( سبتامبر1971، 1350 ه ش )شيوخ عرب شبه جزيره پذيرفته بودند که لازمه حفظ امنيت آنان وجود اين قدرت غربي است و در مقابل انگلستان براي نشان دادن لزوم حضور خود، مسائل مختلف مرتبط با امنيت شيوخ، همچون دزدي دريائي، تجارت برده، تجارت اسلحه و بعدها وجود قدرتهاي استعمارگر را مطرح كرد و خود را موظف به رفع اين تهديدات ‌دانست. امّا در واقع رقابت تجاري و حذف رقبا عامل اصلي اتخاذ اين سياست بود. (ياپ ، 1380،77) چرا که در نيمة اول قرن نوزدهم به جز چند مورد خاص، خليج‌فارس هنوز به محل مورد منازعه (آنچنان که از اواخر نيمة دوم قرن 19 شروع شد) تبديل نشده بود و تنها دوران کوتاه و گذراي ناپلئون بود که ذهن انگلستان را به خود مشغول ساخت. (را جع به اين رقابت ها نك: Franklin, 1790, 58-62.) سرجان ملکم يکي از سياستمداران انگليسي هند که طي سه دوره سفر به ايران توانست پايه هاي نفوذ اين کشور را در ايران مستحکم سازد. در بازگشت از دور اول سفر به خليج‌فارس و ايران فتح قشم را پيشنهاد کرد و در دور دوم سفر، فتح خارک را بهترين راه کسب موقعيت برتر در شبه جزيره عربستان و سواحل خليج فارس دانست و چنين توضيح داد:


«تا بر خليج‌فارس تسلط يابيم و کشورهاي اطراف را به پذيرش آن واداشته و قبايل ساحل را عليه حکومت‌هاي متبوع بشورانيم . » (ياپ، 1380،57)


اين نقشه به دليل احتمال اعتراض روسيه و تضعيف ايران در مقابل روسها لغو شد. اما تا 1857 همچنان ايدة آن مطرح بود. پس از دفع خطر ناپلئون در دهة اول قرن 19 انگلستان سعي نمود تا به هر طريق ممکن بخشي از طرح استراتژيک سرجان‌ملکم که همان مستقل نمودن قبايل و شيوخ ساحلي و تحت‌الحمايه ساختن آنان بود را به اجرا درآورد. در همين زمان به دليل ناتواني ايران در نظارت بر نواحي جنوبي که عمدتاً ناشي از گرفتاري فتحعلي‌شاه در جنگ هاي ايران و روس بود، گاه ناامني‌هاي دريايي گريبانگير کشتي‌هاي تجاري مي‌شد. البته اين پديده را نمي توان به قواسم نسبت داد چرا که آنان در اين مقطع به دنبال پر کردن جاي خالي ايران در خليج فارس بودند و دزدي دريايي بيش از همه در مورد کشورهاي اروپايي صدقيت داشت. بهترين شاهد براي وجود دزدان دريائي انگليس هشدار پادشاه گورکاني هند به انگليسي ها نسبت به نابودي تجارت هند به دست دزدان دريائي اين کشور است. به گفته دونالد هاولي، درآغاز قرن نوزدهم حملات اعراب به کشتي هاي اروپايي تا حدود زيادي ناشي از تشويق دزدادن دريائي اروپا و يا ناشي از سياست‌هاي غلط دولت انگلستان در دخالت ناروا در امور ساحل نشينان خليج‌فارس بود.


به هر حال انگلستان که همواره خود را حامي امنيت درياها مي‌دانست رفع اين پديده را وظيفة خود ‌دانست و از فرصت گرفتاري ايران بهره برد. بايد ديد که اين پديده که در اسناد انگليسي به دزدي دريائي نام برده شده چه چيزي بوده است که« وجدان انگليسي و رعايت اصول اخلاقي و انساني ايجاب مي‌کرد که ما [انگلستان ]مداخله کنيم».


زمينه سازي براي تسلط بر خلیج فارس
در دوره اي كه دو قدرت برتر خلیج فارس گرفتار مسائل داخلي و خارجي خود بودند و انگلستان نيز از جهات مختلف مهياي حضور سياسي در اين منطقه بود، برخي از شيوخ با تدارک يک ناوگان تجاري در سواحل جنوبي خليج فارس، به رقابت با كمپاني هند شرقي انگلستان مي پرداختند. در اين ميان شيوخ نواحي جنوب شرقي به خصوص راس الخيمه موقعيت ويژه‌اي به دست آورد و شيخ حاکم بر آن به عنوان رهبر گروه وسيعي از اعراب، تحت عنوان قواسم، که در اسناد انگليسي با عنوان جواسم از آنان ياد مي‌شود، منطقه وسيعي از سواحل جنوبي و شمالي خليج‌فارس را در حوزة عمل ناوگان دريائي خود قرار داده بودند. به همين خاطر منافع آنان با منافع سلطان مسقط و كمپاني ند شرقي در تضاد قرار گرفت. مخصوصا از زماني که ساکنان اين نواحي زير فشار حملات وهابيون و به ناچار تسلط هر چند نامحسوس حکام داخلي عربستان را پذيرفته و تحت ‌تأثير عقايد وهابيت قرار گرفتند اين رقابت ها علني تر شد. (Lorimer, 1970, 860. Sadanha, 1986, 6, Kelly, 1968, 103)


در مقابل قواسم، امام مسقط از خوارج اباضي و دشمن وهابي‌ها به شمار مي امد. به همين خاطر از سال 1799 که خطر ناپلئون بارز گرديد مسقط متحد تجاري انگلستان و رقيب مهم تجاري قواسم بود و از آنجايي كه ادعاي حاکميت بر مسندم را داشت، ميان دو طرف درگيري‌هايي بروز نمود. سيد سعيد ـ سلطان مسقط ـ (1853 – 1804م) که مقارن اوج اقتدار خاندان اباضي سلطنت مسقط را در اختيار داشت، از همان آغاز زمامداري‌ حملات خود را به مسندم آغاز کرد و تا 1820 اين درگيري‌ها به طور پراکنده ادامه يافت. اتحاد سيد سعيد با انگلستان باعث شد که قواسم در برخي مواقع به کشتي‌هاي نظامي هر دو طرف حمله و يا آن را به غنيمت بگيرند. که البته تعداد اين وقايع بسيار اندک و ناچيز بود به طوري که طي سالهاي 1778 تا 1806م تنها چند مورد دريازني گزارش شده است. در سال 1806 فردي به نام" استون" از سوي فرمانرواي هند مأموريت يافت تا در مسقط راجع به چگونگي سركوب قواسم با سلطان مسقط به گفتگو بپردازد و چون سلطان بن صقر -شيخ قواسم- در حال تقويت ناوگان دريايي خود بود، ضرورت نابودي آنان براي انگلستان بيش از پيش نمايان شد. دستور العمل هائي راجع به ايران و ديگر دول حاکم بر منطقه به استون داده شد و او به همراه چند كشتي نظامي از بمبئي به سمت خليج فارس حركت كرد. حمله مشترک استون و سيد سعيد به مواضع قواسم در بندرعباس و نواحي ديگر، به دليل ترس از موضع گيري ايران به صلح دو طرف انجاميد. طي يك معاهده شش ماده اي که بين استون وعبد الله بن کروش نماينده قواسم منعقد شد اعراب به انگلستان تضمين هاي امنيتي دادند و متعهد شدند که تنها در صورت اجبار مفاد آن را نقض کنند و ميبايست سه ماه پيش از چنين اقدامي طرف مقابل را در جريان قرار دهند. استون نيز امتيازاتي را براي قواسم قائل شد و (ر ك: (Atchinson, 1909, Vol, XXII, 265-266 پس از مدتي اين معاهده بي اعتبار شد. کلي ذکر ميکند که با شکست اين معاهده اعراب 20 کشتي را ربودند(Kelly,1968, 114)


در سال 1808 سه کشتي حامل سرجان‌ملکم ـ نمايندة حکومت هند به در بار ايران ‌-مورد هجوم اعراب قرار گرفت. طي بحث‌هاي فراواني که در هند صورت گرفت کارگزاران انگلستان همگي خواستار نابودي ناوگان تجاري رقيب انگلستان يعني قواسم و نفوذ بيشتر در شبه جزيره عربستان و سواحل خليج فارس بودند. (Bukingham, 1830, 225-6) ) با اين وجود لرد مينتو، دستور حمله به سواحل جنوبي خليج‌فارس را صادر نمود. در سال 1809 نيرويي به فرماندهي وينرايت به اين نواحي اعزام شدند. (نك:Lorimer,1970, 639-647) دستور اين بود که هر نوع کشتي و زورقي که در سواحل راس الخيمه يافته شد، نابود نموده و پس از تخريب تمامي استحکامات و تجهيزات بندر، قرار دادي را با شيوخ قواسم به امضاء برسانند که تضمين کننده نفوذ انگلستان در آينده باشد و قرار شد که کاپيتان پيش از انجام عمليات دربار ايران را در جريان قرار داده وحاکم شيراز را نيز به همکاري ترغيب نمايد.( Saldanha, 1986, 46-47)


در اين لشکر کشي مرکز قواسم با يک مقاومت سخت به دست مهاجمين افتاد اما لشکر مطلق مطيري-فرمانده نيروهاي وهابي- از راه رسيد و اين امر مانع از انعقاد قرار داد با شيوخ شد. ناوگان انگلستان به ناچار عقب نشيني نمود وحمله به شناص در سواحل باطنه(Lorimer,1970, vol.2, 282-284, Miles, 1966, 379) با مقاومت اهالي از يک طرف و هجوم وهابيون از طرف ديگر مواجه شد و نيروهاي زميني عمان پا به فرار گذاشتند در 1809م اولين نشانه تصميم قاطع انگلستان در فتح سواحل جنوبي خليج‌فارس و تحت‌الحمايه ساختن نمايان شد اما آن گونه که ديديم در اين مقطع نتوانست به هدف خود دست يابد و از طرفي گرفتار شورشهاي هند شده بود. (ن ك:لوتسكي ، 1349، 58 به بعد و روزول، 1357،476 ) در سال 1812م گزارشهاي بيشتري راجع به وقوع دريازني به هند ارسال شد. (Kelly, 1968, 129-131 Lorimer, 1970, 652-654)


در سال 1813 سيد سعيد به مواضع قواسم حمله برد ولي به سختي شکست خورد. در نتيجه، انگلستان در تلاش هاي مكرر خود براي نفوذ در خليج فارس با شكست مواجه شد. در دسامبر 1818 و ژانويه 1819 يک ناو جنگي نيروي دريائي سلطنتي انگلستان به نام عدن عمليات گسترده‌اي را عليه قواسم آغاز کرد و همزمان کشتي کنوال هفده کشتي قواسم را در بحرين گرفتار نمود. (هاولي، 1377، 152) لرد هاستينگ -فرمانرواي جديد هند- اعلام کرد که هيچ اقدامي نبايد نيمه‌کاره بماند و پيشنهاد نمود که يک نيروي نظامي پنج‌هزار نفره براي خاتمه دادن به اين موضوع تعيين شود . همزمان در آوريل همان سال بروس با فرمانفرما ـوالي فارس ـ ديدار نمود و قراردادي را به امضا رساند که بر طبق آن تا هنگامي که دولت ايران وسايل تأمين امنيت خليج فارس را در اختيار ندارد انگلستان مسئوليت اين امر را بر عهده مي گيرد. (مهدوي، 1355، 208)


راجع به حجم و کيفيت نيروي لازم تحقيقاتي صورت گرفت. (Kelly,1986, 134-135) از تايلر، معاون وکيل سياسي انگلستان در عراق خواسته شد تا اطلاعات جامعي را از اوضاع سياسي، اقتصادي و فرهنگي خليج فارس تهيه نمايد. او اين کار را در تابستان 1818 به پايان رساند(S. R. B. G. no, XXIV, 3-4)


بمبئي نتايج اين بررسي ها را همراه با يکي از فرماندهان جنگ 1809 به نزد حاکم کل هند فرستاد. ( R. P. P. G., Vol 32, SEC Cons, no: 5. 2th Jan 1819. ) مارکيز فرمانرواي هند در جواب نامه نيپن نوشت که چنين نيروئي بايد قدرتمند و عظيم باشد و به دليل وجود مشکلات کنوني(شورش دکن) اين امر ميبايست به سال بعد موکول شود. فکر اتحاد با مصر را هر دو متحد اصلي (مسقط و بمبئي) رد نمودند. فرانسيس واردن موضوع سپردن اختيار منطقه السر يا کل منطقه باطنه، همراه با بحرين، به عمان را احمقانه دانست. او تاکيد کرد که ما بايد قشم را فتح و به يک پايگاه در يايي تبديل کنيم، کشتي هاي انگليسي بايد آزادانه در بنادر وجزاير خليج فارس رفت و آمد کنند، تمامي منطقه و کشتيهاي موجود در اين نواحي بايد تفتيش و کشتي مخالفان را توقيف کنيم(F. R. P. P. G, no, 17, 14th Apr 1819. ) نيپن يک طرح جديد به مجلس بمبئي فرستاد که آن هم به دليل درج موضوع اعطاي بحرين به حاکم مسقط رد شد. (Ibid, no: 29, 21st july 1819) مستر جوکس نيز به مسقط رفت تا هماهنگي هاي لازم را به عمل آورد. (Ibid, no: 41, 9th oct 1819. ) نامه اي به شيراز فرستاده شد تا به حاکم فارس بگويد که اين کار به حاکميت او بر نواحي شرقي خليج فارس که اکنون در دست قواسم است مي انجامد. (Saldanha,1980, 95)


سرلشکر سرويليام گرانت کاير به عنوان فرمانده عمليات انتخاب شد و طي دو دستورالعمل مأموريت يافت که تمام کشتي‌ها و ساز و برگ‌ تجاري قواسم در راس‌الخيمه و نواحي ديگر را منهدم کند، نيروي او تنها متوجه نابودي ناوگان دريائي آنان باشد و به مأموريت‌هاي ديگر فرستاده نشود. بعلاوه او ميبايست پس از برکناري شيخ رحمه از رياست قواسم، شيخ صقر يا هر فرد ديگري که به عقايد وهابيت پايبند نباشد و مردم نيز او بپذيرند را به رياست قواسم برگزيند.


اين تعداد نيرو بزرگترين تجمع کشتي هاي انگلستان تا آن زمان بود. ) ويلسون، 1366،207( تعداد کشتي هاي شرکت کننده نسبتا زياد بود. (Ibid, no 61, 9th Oct 1819) سيد سعيد نيز 5000 نفر از نيرو هاي خود را از راه خشکي به پشت مواضع قواسم فرستاد. عمليات چند روزه راس الخيمه که با تخريب کامل شهر همراه بود، تأثير عميقي بر اين شهر داشت. بلگريو ذکر مي کند در دوره اي که لشکريان شهر را غارت نمودند تنها يک پيرزن و سه گربه باقي ماند.


در ژانويه 1820 کاير به ديگر نقاط تحت سيطره قواسم هجوم برد و رامس، ام‌القوين، عجمان، فشت، شارجه، دوبي و ديگر نواحي جنوبي همچون بحرين حمله برده و استحکامات و کشتي‌هاي مهم تجاري اين نواحي را نابود کرد. در همين زمان مقامات انگليسي در تهران، سعي نمودند تا رضايت فتحعلي شاه را نسبت به حمله انگلستان به سواحل شمالي خليج فارس که محل تجمع دزدان دريائي بود، به دست آورند. اما اين موضوع مورد پذيرش دربار ايران قرار نگرفت. ) رك: ويلاك، 1365،147-144, Kelly, 1968, 148-150 )


بخشي از نيروها نيز به سواحل شمالي، از جمله لنگه، عسلو، کنگان و غيره فرستاده شد که خسارت‌هاي فراواني به اين نواحي وارد آمد. والي فارس در نامه سوم خود به کاير از او خواست که نيروهاي خود را از منطقه خارج کند، چون قواسم ساکن در اين نواحي اتباع ايران هستند و آنان هرگز به دزدي دريائي اقدام ننموده اند. اما ضعف نيروي دريايي ايران باعث بي توجهي کاير نسبت به تهديدات والي فارس شد.


در واقع جنگ يک طرف قضيه بود و عقد قرارداد صلح يک طرف ديگر آن. قراردادي که با اين شيوخ منعقد شد بهترين دست آورد ممکن براي انگلستان بود. در نگاه اول اين قرار داد به نفع اعراب تمام شد چرا که ظاهرا به خصومت ها پايان داد و همچنين به قول لرد کرزن ، به آنها استقلال بخشيد. (Lorimer, 1970, 679-682)


طراح اصلي قرارداد 1820 فردي آشنا به عرب و فرهنگ آن به نام سروان پرونت تامپسون بود که به تازگي فرمانرواي کل سيرالئون شده بود. او با درايتي خاص توانست انگلستان را خيرخواه اعراب نشان دهد. مفاد قرارداد را طوري تنظيم نمود که نشان مي‌داد انگلستان از اين قرارداد نفعي نخواهد برد و انعقاد آن صرفاً براي ايجاد صلح و امنيت در خليج فارس است.


اين قرارداد در 11 ماده، در تاريخ 2 ربيع‌الاول 1223 ه‍. ق برابر با ژانويه 1820 م ، بين گرانت کاير و تامپستون در يک طرف و شارجه و راس الخيمه در طرف ديگر به امضاء رسيد. با تلاش هاي صورت گرفته از سوي مقامات انگليسي ، تا 29 جمادي‌الاولي 1235 (1820)شيوخ دبي، بحرين، ابوظبي ، عجمان، ام‌القوين آن را امضا نمودند. (Saldanha,, 1986, 126.)کاير سعي داشت شيوخ ساکن در سواحل ايران را نيز به عنوان دولت هاي مستقل در اين قرارداد دخيل بداند که از ترس اعتراض موضع گيري شديد ايران موفق به اين کار نشد.


انحصار حمل و نقل دريائي وکنترل نيروي دريائي قبايل و تحت‌الحمايه ساختن رؤساي قبايل به قصد کنترل سياسي شبه جزيره عربستان و سواحل خليج فارس از جمله اهدافي بود که انگلستان به آن ها دست يافت)وثوقي، 1384 ، 404-406( و ايجاد زمينه براي انعقاد قراردادهاي بعدي ميان انگلستان و شيوخ خليج فارس كه دنباله ان تا دهه هاي اخير نيز ادامه دارد از مهمترين دست اورد هاي انگلستان بود. به اين معنا كه قرارداد 1820 و مكمل هاي ان اين كشور را بر سرنوشت سرزمين هاي اسلامي مسلط ساخت. در واقع قرارداد هاي كه بعد ها و حتي قراردادهايي كه با كشورهاي تازه تاسيس عربي همچون عراق، اردن، عربستان، و غيره طي دهه هاي پس از استقلال اين كشور ها منعقد شد در واقع دنباله قرارداد 1820 بود. با دقت در مكمل هاي اين قرار داد متوجه مي شويم كه اين قرارداد حتي زمينه هاي ترسيم مزهاي سياسي شبه جزيره عربستان و كل خاورميانه را تحت تاثير خود قرارداده است.


در اظهارات رسمي انگليسي‌ها اين قرارداد اولين مسئووليت مهم براي ايجاد امنيت در شبه جزيره عربستان و سواحل خليج فارس ) نشأت، 1344،234(و اولين قدم براي امضاي معاهدات منع تجارت برده بود. اما در واقع اين قرارداد نقطه آغاز تسلط غرب بر منطقه و منابع آن (مجتهدزاده1382،165( و همچنين شکل گيري شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس و بعد ها كشور هاي عرب خاورميانه به عنوان واحدهاي سياسي مستقل است. )نك: ويلسون، 1366، 243-4 و همچنين:Atchinson 1909, Vol, XXI, 171-173 (در مادة سوم اين معاهده، به شيوخ عرب سواحل جنوبي خليج فارس حق حمل پرچمي قرمز رنگ داده شد كه در اصل نخستين نشانه هويت يابي شيخ نشين هاي عرب شبه جزيره عربستان است. (Amirahmadi, 1996, 38-39)


کاير در اين قرارداد موفق شد تا بخشي از طرح سرجان ملکم در تجزيه سواحل و جزایر خلیج فارس را به انجام برساند. اما عمليات گشت زني او در سواحل ايران به دليل اعتراض شديد حاکم فارس(kelly,1968, 161) و نبود سابقه دزدي دريائي در اين نواحي (Ibid, 161-2 ) با شكست همراه بود و به همين دليل طرح انعقاد معاهدات صلح با شيوخ سواحل ايران كه مي توانست به عنوان حربه اي براي اين كشور در تحت الحمايگي انان در دهه هاي بعد و در نتيجه جدايي اين مناطق از ايران مورد استفاده قرار گيرد لغو شد و او به ناچار به سواحل جنوبي حليج فارس بازگشت. به رسميت شناخته شدن طوايف عرب به عنوان واحدهاي سياسي مستقل از حوزة حاکميت ايران و عثماني توسط قدرتي خارجي براي اولين بار در تاريخ سواحل شمالي شبه جزيره عربستان اتفاق افتاد. پرچمي که به شيوخ اعطا شد اولين نماد رسمي موجوديت اين شيخ‌نشين‌ها و در واقع نشان استقلال هر چند نسبي آنان بود. اين شيوخ از اين پس تحت حمايت سياسي و نظامي انگلستان قرار گرفتند و منافعشان با منافع انگلستان در يک راستا قرار گرفت. در مقابل، کسب قيادت اين نواحي توسط انگلستان، دست‌آورد بزرگي براي اين کشور بود اين معاهده اولين قراردادي بود که علايق و منافع انگلستان در آن لحاظ شد.


پس از انعقاد اين قرارداد واکنش‌هائي از سوي ايران صورت گرفت که بيشتر متوجه بحرين و سواحل شمالي خليج‌فارس بود. ويليام بروس نمايندة سياسي انگلستان در خليج‌فارس، پس از آنکه نتوانست مدارکي دال بر وجود دزدان دريائي در نواحي مورد نظر ايران پيدا کند نسبت به حملات نيروهاي انگليسي به اين نواحي عذرخواهي کرد. پس از مذاکراتي که ميان او و زکي‌خان ـ نائب الاياله فارس ـ صورت گرفت قراردادي در دوم ذيقعدة 1237 برابر با هشتم آگوست 1822، در شيراز ميان دو طرف منعقد شد که به معاهدة شيراز يا معاهدة بروس – زکي‌خان معروف است نماينده سياسي انگلستان حاكميت ايران بر بحرين را به رسميت شناخت. اما حکومت هند اين قرارداد را لازم‌الاجرا ندانست و حتي بروس را از سمت خود برکنار کرد چرا که سياست انگلستان مي‌بايست حمايت از استقلال شيوخ طبق معاهدة 1820 مي بود. در نامه‌اي که در 18 فوريه 1829 از طرف دولت انگلستان به وزير مختار ايران در لندن نوشته شده آمده است:
«. . . [دولت انگلستان] در 1820 م پس از اتمام کار لازم ديد که وضع بحرين را مورد توجه قرار دهد، قريب چهل سال از زمان فتح اين جزيره توسط جد شيخ فعلي گذشته بود و در جريان اين سنوات ايران هيچ‌گونه تصرفي در اين جزيره نکرده بود و به نظر نمي‌آمد که در آنجا به هيچ‌وجه وضع خود را برقرار کرده باشد. . . » ) گرگاني، 1325، 165 ( يکي از دلايلي که باعث شد تا دولت ايران عکس‌العملي از خود نشان ندهد اين بود که در اين زمان مي کوشيد تا لندن را در قبال مسئله قفقاز و آذربايجان با خود همراه سازد.


طي سالهاي 1835 و 1834 و 1853 بخش‌هاي ديگري به قرارداد 1820 افزوده شود. مقرر گرديد که صلح دائم در اين نواحي برقرار گردد و در صورت بروز مسئله يا درگيري در منطقه بدون رسيدگي به آن از سوي افراد محل موضوع به نمايندگي سياسي انگليس ارجاع داده شود و به قول لردکرزن:


«دولت انگليس خود صلح و آرامش را صيانت کند… منظور عمدة اين دولت تأمين صلح و صفا در خليج‌فارس است») كرزن، جلد 2، 553)


در ميان قرارداد هاي منعقد شده ميان شيوخ وانگلستان در نيمه دوم قرن 19 تا 1887 قرارداد 1864 مهمتر به نظر مي رسد. بر طبق اين قرارداد حق احداث خطوط ارتباطي و تأسيسات تلگراف در سر تا سر خليج فارس و سواحل شبه جزيره عربستان از سوي شيوخ به انگلستان اعطا شد. در عصر نفت، ترميم و حفاظت از اين خطوط ارتباطي با توجه به خطراتي که از سوي رقباي اروپايي، منجمله آلمان، روسيه وفرانسه متوجه منابع نفتي اين کشور بود ، ضرورت يافت.


طي سالهاي 1888ـ1900 دولت ايران سعي داشت تا با نفوذ در سواحل متصالح، شيوخ اين نواحي را به پذيرش حاکميت ايران ترغيب كند. در سال 1887 سرتيپ احمد خان نماينده دولت مرکزي در ولايت جزاير و بنادر خليج فارس ابتدا به ابوظبي و سپس به دبي رفت و چند روزي به مذاکره با شيوخ پرداخت . سرتيپ احمد خان در سال بعد با آگاهي از کفايت اقدامات انجام شده در طي يک سال پيش براي تحت تابعيت قرار دادن شيوخ پرچم ايران را با خود برداشته و به سمت سواحل جنوبي خليج فارس حرکت كرد. اما مقامات انگلستان پيش از حرکت احمد خان، ضمن اعتراض شديد به شيخ ابوظبي و هشدار به ديگر شيوخ نسبت به عدم اجراي مفاد موافقت نامه سياسي 1820 از آنان خواستند که در مواقع لازم تعهد خود را نسبت به اجراي صحيح اين معاهدات به مقامات انگليسي اعلام كنند. (Lorimer,1970,736-739.) تالبوت نماينده سياسي انگلستان در خليج فارس ، در مارس 1892 معاهده اي را با شيوخ منعقد كرد . طبق اين قرارداد مقرر گرديد که شيوخ بدون مشورت با نماينده سياسي انگلستان مقم بوشهر، حق برقراري روابط سياسي يا پذيرش نمايندگي يا مذاکره با دول خارجي را نداشته باشند و همچنين حق اعطاي امتيازات و يا فروش زمين به هيچ کشوري جز انگلستان را نيز نداشته باشند. از اين پس حل مسائل شيوخ با کشورهاي ديگر نيز به ناچار مي بايست با مراجعه به انگلستان صورت گيرد . به اين ترتيب همرزمان با اغاز قرن بيست انگلستان تسلط خود را بر مناطق مختلف شبه جزيره تثبيت نمود. در سال 1902 زمينه براي نفوذ هرچه بيشتر اين كشور در كويت و بصره فراهم شد. در همان سال امير وهابي نجد- عبدالعزيز- كه سال ها تحت فشار دولت عثماني به كويت پناهنده شده بود طبق معاهده اي با مقامات انگليسي و پذيرش مفاد معاهدات صلح عمومي انگلستان و شيوخ و دريافت تجهيزات لازم به رياض يورش برد و تا 1903 توانست بخش مهمي از شبه جزيره را از وجود نيروهاي تابع عثماني بازپس بگيرد. عبدالعزيز در واقع موسس كشور عربستان سعودي و سر سلسله سوم خاندان ال سعود است كه تا كنون بر شبه جزيره حكومت دارند.


لرد کرزن- نائب‌السلطنة هند- (1905 ـ 1899) پس از بازديد از پايگاه‌هاي انگلستان در خليج‌فارس مي‌گويد:


«جان و مال صدها هزار نفر از افراد تحت الحمايه انگلستان در منطقه خليج‌فارس مصون از خطر است و هرگاه اين حمايت سلب شود اين مناطق دستخوش آشفتگي ابدي خواهد شد».


از اين زمان تا پيدايش نفت در اين شيخ نشين ها انگلستان در فرصت هاي متعدد شيوخ را به پذيرش بيش از پيش سلطه انگلستان فراخواند. کويت در سال 1899 به دليل فشار پاشاي بغداد که از سوي دولت مرکزي ـ استانبول ـ شيخ کويت را به جرم برادرکشي تحت فشار قرار داده بود، به ناچار با پذيرش شروط سه گانه انگلستان که تقريبا همان مفاد قرارداد 1892 انگلستان با شيوخ متصالح بود به سيستم امارات متصالح پيوست و عملا خود را تحت سلطه انگلستان قرار داد. بحرين که پيشتر بارها از مقامات ايراني در مقابل دست اندازي هاي پاشاهاي بصره و بغداد و به ويژه آل سعود درخواست کمک نموده بود ولي هيچ گاه از تهران پاسخي را دريافت ننمود. در طي سالهاي(1298)1880و1891(1309)و1895(1313) به منظور دريافت کمک و احساس حمايت از سوي انگلستان به سيستم امارات متصالح پيوست قطر نيز از سال 1870 تحت فشار عثماني، انگلستان و بعد ها وهابيون که از هر سو شيخ را تحت فشار قرار داده بودند به خواست انگلستان تن در داد و تا سال 1914 به اين سيستم پيوست. (ابوحاکمه، 1984 ، 64، قاسم، 1998،ج2 ،35 )

اهميت قرارداد 1820 در دوران اكتشافات نفتي
ناحيه نفت خيز احسا و قطيف که در حال حاضر بخش اعظم نفت عربستان سعودي در آن مناطق قرار دارد طبق طرح انگلستان قرار بود به عنوان يک ناحيه مستقل از عثماني يا آل سعود به رسميت شناخته شود که البته در آن زمان هنوز منابع مذکور شناخته نشده بود و از اين رو نماينده سياسي انگلستان نسبت به ضميمه شدن اين ناحيه ساحلي به خاک عربستان سعودي که از 1913 به بعد صورت عملي به خود گرفت واکنش جدي نشان ندادند.


انگلستان همزمان با گسترش نفوذ در شيخ نشين هاي خليج فارس در نواحي جنوبي ايران نيز نفوذ روز افزوني پيدا کرد که البته تجارت رکن اصلي آن بود. تا پيش از کشف نفت، سيستان (بعد سياسي نظامي)و فارس(بعد تجاري ) از اهميت ويژه اي برخوردار بودند. اما وسعت زياد، توجه حکومت مرکزي ايران و روسيه به اين مناطق مانع جدي انگلستان در تسلط کامل بر اين ولايات بود. در اين ميان خوزستان نيز جايگاه خاص خود را داشت. در اين ناحيه شيوخ عرب به نيابت از دولت مرکزي حاکم اين مناطق بودند. تجارت محمره(خرمشهر) اين شهر را در موقيت ويژه اي قرار داده بود. شيخ خزعل فرزند حاج جابرخان از طايفه بني‌کعب، ملقب به «معزالسلطان» و «سردار اقدس» در 1277ش، با حکم مظفر‌الدين شاه قاجار به جاي شيخ «مزعل» به حکومت موروثي خوزستان رسيد. پيش از اين شيخ مزعل به دليل دشمني با انگليسي ها در خواست نمايندگان سياسي اين كشور براي امضاي قرارداد صلح عمومي يا مكمل هاي قرارداد 1820 و عضويت در عمان متصالح را نپذيرفته بود. (Cooper Busch,1967,87) شيخ خزعل پس از دست يابي به قدرت در پايان قرن نوزدهم تمايل خود را به دوستي با انگلستان نشان داد و با آغاز اهميت نفت و ضعف روز افزون دولت مرکزي ايران، طبق موافقتنامه محرمانه‌اي که در نوامبر 1914 و بر طبق مفاد قرارداد هاي انگلستان و ديگر شيوخ ، خود را تحت‌الحمايه آن دولت قرار داد. ) ن ك: شيخ‌الاسلامي، 1379،30 به بعد) مقامات انگليسي با اعطاي درصدي از سهم نفت شيخ خزعل را ، به صورت غير رسمي، به عنوان حاکم مستقل خوزستان به رسميت شناخته و شيخ نيز خود را محافظ تأسيسات نفتي شرکت نفت ايران و انگليس درجنوب مي دانست. موقعيت او در جنوب مرهون ضعف حکومت قاجار و حمايت انگليس از وي بود. به اين صورت ملاحظه مي گردد که همزمان با آغاز قرن 20 يا آغاز عصر نفت در خاورميانه انگلستان توانسته بود با سياست « حفظ وضع موجود » خود و ديگر متحدين غربي را مهياي بهره برداري از منابع نفت اين منطقه کند.

ادامه در دانلود...

 



دیدگاه خود را بیان کنید